#یاسمین_پارت_91
كاوه – واسه مجلس ختم .
گلفروش – خب تشريف مي بردين همين پارك سر كوچه . اين مشخصات گل كه فرمودين فقط تو پارك پيدا مي شه . اگه زحمت بكشيد تازه مجاني م واسه تون در مياد . فقط وقتي دارين گلها رو مي چينين مواظب باغبون پارك باشين . ميگن خيلي بداخلاقه س.
كاوه – نميشه ، اخه اين رفيق ما اهل دزدي نيست .
گلفروش – پس انگاري اين ماشين خوشگل مال خودتون س؟
كاوه –آي ، يكي زدي ها !
گلفروش – آخه فرمودين رفيقتون دزد نيست .
در همين موقع ، كاوه كه از شوخي گلفروش كيف كرده بود و داشت مي خنديد ، يه برگ از يكي از گلها كند و گذاشت لاي لبهاش .
گلفروش- خواهش مي كنم از گلهاي ديگه م ميل كنيد ببينيد پسندتون ميشه ! اين خزه ها خيلي خوشمزه س ها !
با حرف گلفروش ، كاوه از خنده به سرفه افتاد .
-آقا ببخشيد ، عجه داريم . لطفا يه دسته گل رز برامون بپيچيد .
گل رو كه خيلي هم قشنگ شده بود گرفتيم و بطرف خونه فرنوش حركت كرديم .
-مگه قرار نبود يه امشب رو شوخي نكني ؟
كاوه – ببخشيد نميدونستم گلفروشه پدر خانم شماست .
-دلم شور ميزنه .
كاوه – حق داري . بايدم دلت شور بزنه .
-راست ميگي؟
كاوه _ آره ديگه . هر كسي خودش رو دستي دستي بخواد بيچاره كنه ، اينجوري ميشه ! طبيعيه .
- يه بار شد تو زندگيت يه حرف حساب بزني ؟
كاوه – نه يادم نمياد .
رسيديم دم خونه كاوه .
romangram.com | @romangram_com