#رقاص_های_شیطون_پارت_33
به شروين كه رسيدم يكم مكث كردم و گفتم:ايشونم شروين هستن
كيلا خنديد و گفت:همسرت؟
سري تكون دادم و گفتم:همسر سابقم
براي اينكه جو عوض بشه لبخندي بهش زدمو گفتم:خب افتخار يه رقصو ميدي؟
قهقه اي زد و گفت:با تو صد در صد
رو به بچه ها گفتم:بچه ها ميخوايين يه رقص سالساي واقعي رو ببينين
همشون مشتاق گفتن:البتــــه
برگشتم سمت كيلا و گفتم:خيله خب شروع كنيم؟
شونه اي بالا انداخت و دستامو گرفت لبخندي بهش زدم
پوفي كرد و گفت:اوه سيما يادت رفته اول تو بايد شروع كني
خنديدم و گفتم:اوكي مثل هميشه از زير كار در رو
شونه اي بالا انداخت و گفت:خيله خب من شروع ميكنم
دستاشو آورد بالا و روبروم نگه داشت چشمكي زدم و دستامو كف دستامو گذاشتم رو كف دستاش
يه قدم به عقب برداشت ، يه قدم به جلو برداشتم ،يه قدم به عقب برداشتم ، يه قدم به جلو برداشت
لبخندي زدم و يه دستمو گذاشتم رو شونش يه دستمم گذاشتم رو پهلوش
اونم يه دستشو گاشت رو شونمو يكي هم روي كمرم
نوك پامو چسبودم به نوك پاشو حركت دادم و گذاشتم كنار پاي چپم
romangram.com | @romangram_com