#رقاص_های_شیطون_پارت_32


قهقه اي زدم و گفتم:نه بابا بلدي

ابرويي بالا انداخت و گذاشتم زمين

روبروش وايسادم دستمو گذاشتم رو سينش يه تيك دوباره با يه دست ديگه يه تيك

خواست دوباره بلندم كنه كه زنگ درو زدم

ازش جدا شدم و رفتم سمت در

درو باز كردم از ديدنش دهنم باز مونده بود اما اون بهم لبخند ميزد

وقتي بغلم كرد تازه به خودم اومدم صداش زدم:كيلا (killa)

خنديد و ازم جدا شد و گفت:سيما باورم نميشه ميبينمت

لبخندي زدم و گفتم:منم همينطور عزيزم اينجا چيكار ميكني؟

شونه اي بالا انداخت و گفت:از بچه ها شنيدم تو مسابقه باختي گفتم بيام ببينم ميتونم كمكي بكنم

كيلا توي رقص مهارت زيادي داشت استاد رقص بود و خيليم مهربون

لبخندي تحويلش دادم و گفتم:بيا تو چرا دم در ايستادي

كشيدم كنار و اونم وارد شد درو بستم

با همم رفتيم سمت بچه ها

همشون متعجب نگاهم ميكردن لبخندي بهشون زدم و دستمو گذاشتم رو شونه ي كيلا و روبه بچه ها گفتم:بچه ها ايشون كيلا هستن دوست صميمي من و استاد رقص سالسا و تكنو

بعدم يكي يكي بچه ها رو به كيلا معرفي كردم


romangram.com | @romangram_com