#پارک_پارت_127


شادی – وای ننه.مردم از خنده.عـــالی بود.

دِلی – خخخخ آره.خوب حالشو گرفتی.

من – دیگه ما اینیم دیگه.

وقتی رسیدیم بوفه،آرتا و شایان و ارشیا رو دیدیم که پشت یه میز نشستن.با دیدن ارشیا ضربان قلبم رفت بالا.هی آروم بگیر دیگه.میخوای بی آبرومون کنی؟

رفتیم پیششون.شادی و دِلی که نشستن،فقط یه جای خالی واسه من موند،اونم جلوی ارشیا بود.نشستم جلوش:

- چطورین بچه ها؟

ارشیا و شایان و آرتا – خوبیم.

شادی – وای وای اگه بدونین آرتی سر کلاس چیکار کرد؟

شایان – چیکار کرد؟

آرتا – باز چیکار کردی آتیش پاره؟

ابرویی بالا انداختم و گفتم:

- یکیو ضایع کردم در حد لالیگا.

ارشیا – خو بگو ببینیم چیکار کردی؟

به دِلی گفتم:

- تو تعریف کن تا من برم یه چی بگیرم بیام.

دِلی – باشه.من شیر کاکائو میخواما.

شادی – منم شیر کاکائو.

من – باشه.

اینو گفتم و رفتم سه تا شیر کاکائو داغ گرفتم و رفتم سمتشون که دیدم همشون ریسه رفتن از خنده.اونقدر بلند میخندیدن که چندتا از بچه ها با تعجب نگاشون می کردن.با لبخند نشستم و همینجور که شیر کاکائو های دِلی و شادی رو بهشون می دادم،گفتم:

romangram.com | @romangram_com