#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_91
بشکني جلوي صورتش زدم ک گفت:هيييي يعني ايدين پليسه؟
بَهَع..منو باش گفتم از اينک پويا سالمه تعجب ميکنه..
-اره
-واي باورم نميشه..
اهي کشيدم:منم همينطور
-حالا ميخواي چيکار کني؟
-فردا ميرم اونجا
خواست چيزي بگه ک صداي اف اف اومد و چندثانيه بعدش صداي ياسين ک گفت:مامان ي اقاي جَوونه..
قلبم ريخت..اگ..اگ پويا باشه..
همراه لاله سريع از اتاق زدم بيرون..با ديدن تصوير پويا رو صفحه ايفون رنگم پريد..
با ترس ب حرفاي خاله ب اون گوش دادم..
-ن پسرم..اره..خواهش ميکنم..پيش مياد ديگ..خداحافط..
با گزاشتن گوشي ايفون سريع سمت پنجره رفتم..پويا ب يه ??? تکيه داده بود..
هموني ک گفته بود شاهين قبلا براش خريده..اما ازش استفاده نکرد..
خب معلومه..ي ديوونه ک نميتونه رانندگي کنه..هه
لاله از مادرش پرسيد:کي بود مامان؟
-والا ي پسر بود ميگفت منزل اقاي کريمي..ک گفتم اشتباه گرفته..
همون لحظه صداي پيام گوشيم ازتو جيب تونيکم اومد..
بادستاي لرزون پيامو بازکردم:ب جاي اينک پشت پنجره وايسي برو وسايلتو جمع کن بياپايين..ده دقيقه وقت داري..وگرنه اينبار بجاي اقاي کريمي سراغ نرگس فرحبخشو ميگيرم..
دوباره ب پنجره نگاه کردم..پويا نگام کردو دستي برام تکون داد..
romangram.com | @romangram_com