#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_83
خنديدم..چ مزخرف..
-خيالت راحت..من ن اه کردم ن نفرين..بيماريشون حتما بخاطر کهلولت سنه..
و بدون اجازه دادن براي حرفي ب اون از بيمارستان خارج شدم..
اه لعنتي..يادم رفت دستشو ببينم ک حلقه داره يا نه..
ب خونه ک رسيدم بي سروصدا درو باکليد بازکردم..
دم هال بودم ک صداي دعواي ايدينو پويا اومد..
نميدونم چي باعث شد همون جا بمونم و ب حرفاشون گوش کنم..
ک اي کاش نميکردم..
ايدين:بس کن پويا..چقدر بهت بگم حواستو جمع کن..نزار حسي بين تو ونرگس ب وجود بياد..
پويا:ب تو چ اخه؟مگ تو ازلاله خوشت اومد من چيزي گفتم؟
-من حداقل تکليفم معلومه..مثل توهميشه تو خطر نيستم..
-بس کن ايدين..خسته شدم..تا کي نقش بازي کنم؟ من حق ي زندگي راحتو ندارم؟ همش بايد عين ديوونه ها رفتار کنم ک چي؟ اون شاهين لندهور نــ..
-هيسسس خيلي خب اروم باش..مگ من ازهمون اول بهت نگفتم اينکار سختي داره؟مجبور بودي قبول کني؟
-اون موقع کلم باد داشت.
-الان پشيموني؟
-ن ولي..ب رابطه بين منو نرگس گير نده..
-پويا..پويا..تو چرا نميفهمي داري نرگسم بااين کارت توخطر ميندازي..اصلا ازکجا معلوم نرگس از طرف شاهين نباشه؟مگ اون نياوردتش
-خفه شو..شاهين هيچوقت ادمايي ب پاکيه نرگس دروبرش نداره..مطمئنم نرگس ازطريق اگهي اومد اينجا..
-حالاهرچي..بــ
صداي چيزي باعث شد حرفشون قطع بشه..ب زمين نگاه کردم..اونقدر از حرفاشون شکه شده بودم ک نفهميدم کِي کيفم از دستم افتاد وصداش توجه اونارو جلب کرد..
romangram.com | @romangram_com