#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_74


‏-لاله باهاش سر قرار نرو..خدايي نکرده اتفاقي بيافته چي

‏-هووف..ببينم نکنه چون تواين يک ماه ايدين تورو بيشتر ديده ولي ب من پيشنهاد داده حالت گرفته شده؟ هه نکنه ميخواستي قاپشو بدزدي

با بهت ب روبه روم خيره شدم..شکستم...من باحرف بهترين دوستم شکستم..خواهرم بخاطر ي پسر بهم تهمت زد..بخاطر کي؟ ايدين؟

ايديني ک معلوم نيست نقشش تو زندگيه پويا چيه؟

اونوقت لاله بخاطرش..يعني ارزش رفاقت همينقدره؟

ب صداي زدناي لاله ک نشان از پشيموني بابت حرفش ميداد توجه نکردم و گوشيو قطع کردم..‏

روتخت نشستم و سرمو بين دستام گرفتم..گوشي باز زنگ خورد و تصوير خندون لاله روصفحه اومد..‏

لاله..لاله..من فقط نگرانت بودم..من فقط ب ايدين ک پسر خوبيه مشکوکم..من فقط صلاحتو ميخواستم...‏

گوشيو خاموش کردمو روتخت دراز کشيدم..‏

پويا اومد تو اتاقم وبا ديدن حالم گفت:نرگس خوبي؟ چيشده؟

نفسمو دادم بيرونو گفتم:با لاله حرفم شد.‏

‏-براي چي؟

خواستم بگم سردوست جنابعالي ولي چيزي نگفتم..‏

سکوتمو ک ديد از اتاق رفت بيرون..‏

باخودم گفتم من خودم الان بي اعصابم بازاين قهرم کرده..دوساعت بايد ناز اينو بکشم..‏

دوباره فکرم رفت سمت لاله..واقعا ميخواد باهاش بره سرقرار؟ اخه رو چ حسابي بهش اعتماد کرده؟

درسته تابه حال چيز بدي ازايدين نديدم ولي بعضي کاراش واقعا مشکوکه..‏

حالام ک باعث بحث بين منو لاله شد..‏

صداي اهنگي ک ازتو حال اومد باعث شد برم سمت هال..‏

ب پويا ک از طريق فلش اهنگي ب تلوزيون زده بود نگاه کردم..‏

romangram.com | @romangram_com