#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_73
-براي چي ميخواي؟
-اگ بگم باورت نميشه..ايدين منو ب يه شام دعوت کرد
-چــــي؟؟
-بخدا..واي انقدر هيجان زدم
-اخه براي چي بهت پيشنهاد شام داده؟
-چميدونم..حتما ميخواد حرف دلشو بهم بزنه
-چرتو پرت نگو.. الان تو قبول کردي؟
-قبول نکرده بودم ک ازت براي لباس نظر نميخواستم
-ديوونه نشو لاله..چرا نديد پديد بازي در درمياري؟
-وااا نديد پديد چيه..ازش خوشم مياد خب
-اخه روچ حسابي داري ب ايدين اعتماد ميکني؟
-خب پسر خوبيه..تازه توهم يک ماهه ميشناسيش
-پسرخوبيه درست..ولي کي گفته من ميشناسمش؟ هميشه ک پيش من نبوده ازکجا بشناسمش..تازه بنظر من مشکوکم هست..
-اگ اتفاق بدي بيافته براي من ميافته..توداري حرص چيو ميخوري؟
-لاله تو مثل خواهرمي..من نگرانتم
-لازم نکرده
-معلوم هست چته؟ بخاطر ايدين جبهه گرفتي؟
-من ک چيزيم نيست..تو انگار نميتوني خوشحاليه منو ببيني
-اين چ حرفيه ميزني؟
- هيچي اه..اشتباه کردم بهت زنگ زدم اصلا
romangram.com | @romangram_com