#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_100


درحالي ک غرغرميکرد براي خودش تيشرتو از تن نرگس دراورد..‏

باديدن استخون ترقوه گردن وشونه هاش و پوست گندمي رنگش ابدهنشو قورت داد..‏

در دل باعثو باني اين اتفاقو لعنت کرد ک بازم لعنت ب خودش ميرسيد..‏

دستاش کمي لرزش پيدا کرده بود..اما اينک مهم نبود دليلش چيه..بود؟؟

مهم نجات نرگس از سرمايي ک گريبان گيرش شده بوده..‏

مونده بود ک لباس*زير نرگس راهم عوض کنه يانه؟ ‏

کمي نم داشت..اما عوض کردنش بضرر خودش بود براي عذابي ک ميکشيد..‏

ن اينک روي خودش کنترل نداشته باشد اما اين اواخر غريضه مردانه اش اذيتش ميکرد..‏

بافکر اين ک ان تيکه پارچه نيم وجبيه ديوانه کننده بزودي خشک ميشه ب نرگس نزديک ترشد و باچشمان بسته ک از هرز رفتنشان براي اين نزديکي جلوگيري کند مشغول پوشيدن بافت براي او شد..‏

نرگس اما بيخبر از اينک چ برسر حال پويا مي اورد از شدت بيحالي ازهوش رفته بود..‏

بعد اتمام کارش چشمام هاي عسلي رنگشو باز کرد...اما با ديدن شاهکارش لبخندي روصورتش شکل گرفت..‏

بلوز را براي نرگس بيچاره برعکس پوشيده بود..‏

بيخيال اين موضوع شده و بسمت شلوارش رفت..‏

دردسر شلوار کمتربود..بعد از دراوردنش بدون نگاه کردن ب پاهاي ظريف و کشيده نرگس بازهم با چشماي بسته شلوارش راپوشيد..اينبار حواسش جمع بود تاشلوار هم برعکس نباشه و سوژه دست خودش ندهد..‏

بلند شد وحوله کوچکي از کشو برداشت و بسمت موهاي نرگس رفت..‏

سرنرگس رابلندکرد و دراغوش گرفت..حوله را ارام دور موهاي قهوه اي رنگش پيچيد..‏

پيشاني اش رابوسيد و ارام سرش را روتخت گزاشت..‏

کمي ب نرگس نگاه کردو گفت:اخه دختر براي چي هردومونو تو دردسر انداختي؟

تو ک انقدر ارومي چرا گاهي اوقات لجباز ميشي‌؟ هرچند ک من همه جوره عاشقتم..‏

اره عاشقش بود..دوستش داشت..اما دوست داشتني جرات اعتراف براي ان نداشت چ فايده؟؟

romangram.com | @romangram_com