#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_101
نمي دانست پرستار عزيزش هنوز هم دوستش دارد يا ازاو بابت اين پنهان کاري متنفر است؟؟
ب ديوار کنار تخت تکيه داد و چشماي بسته نرگس خيره شد..
ب نفساي منظمش گوش سپرد..انقدر ک نفهميد کِي چشمانش گرم شد وخوابيد..
********
(نرگس)
با احساس تيرکشيدن سرم ناله کردمو چشمامو باز کردم..
تو اتاقم بودم..اما..
باديدن پويا ک کنار تخت خوابيده بود فهميدم مراقبم بوده..سخت نبود فهميدن اينک من بااون وضع رفتم بيرون وحالا مريض شدم..
نگام رفت سمت لباسام ک وسط اتاق افتاده بود..واي.. يعني پويا لباسامو عوض کرد؟
خب بکنه..نامحرم ک نيست..منم ک چيزي يادم نمياد..بيخيالش..
گلوم ميسوخت..دلم اب ميخواست..خواستم ازجام بلند شم اما جون نداشتم..بدنم کرخت شده بود..
بالاجبار پويا روصدا زدم..بسرعت چشماشو بازکرد و اومد سمتم:جانم؟ چيزي ميخواي؟
-اب ميـ
-صبرکن الان ميارم..
سريع رفت سمت اشپزخونه..حتي نزاشت جملمو کامل کنم..ب نايلکس گوشه اتاق نگاه کردم..و نفس راحتي کشيدم..
اه خوابم ميومد..معلوم نيست چندساعت خوابيدم..
پويا با ليوان اب و قرص تودستش اومد سمتم..
قرصو اورد سمت لبم وگفت:مسکنه بخور و بخواب..هنوز بدنت ضعيفه..
چيزي نگفتم..حتي گله مندم نگاش نکردم..جون نداشتم ک..
قرصو خوردم و ي ليوان ابم روش..
romangram.com | @romangram_com