#نقطه_سر_خط_پارت_36
-- اون که آره، ولی تو هم کم اذیتش نکردی که.
با خنده لب زدم: من چرا؟
-- سه ماهه پسرمو امروز فردا می کنی. و با همون لحن مهربون و خندان ادامه داد: گناه داره بچم
- منو ببخشید.
دستش رو دستم نشست و گفت: چقد به پارسا اعتماد داری؟
متعجب از سوالی که پرسیده بود به چشمای عسلیش خیره شدم و در حالیکه تو ذهنم آنالیز می کردم منظورش از سوال چیه گفتم: خب، اگه بهش اعتماد نداشتم الان اینجا نبودم.
با فشار خفیفی به دستم و همون لبخند پرسید: چطور بهش اعتماد کردی؟
از سوالی که پرسید واقعا رنجیدم. نگامو از چشاش گرفتم وبه لاکِ سبز زیتونیش خیره شدم: از طریقِ راحیل با امیر آشنا شدم. راحیلو تقریبا یک سالو خورده ای می شه که می شناسم. با هم اتاقی هشتیم. قرار بود یکی از برنامه های کامپیوتری رو آموزش ببینم. امیر می تونست منو به یکی از کسایی که پیشش کار می کنه بسپاره به من آموزش بده. ولی به خاطر سفارشی که راحیل کرده بود، با اینکه خودش مدیر شرکت بود و سرشم شلوغ، بازم شخصا خودش بهم آموزش داد. این یعنی اینکه خانواده ی راحیل با شما ارتباط نزدیکی دارن. به ضمانت راحیل من به امیر اعتماد کردم.
-- اعتماد الانت به امیر هم به ضمانت راحیله؟
رنجیده از سوالش گفتم: نمی دونم منظورتون از این سوالا چیه. ولی اینکه من اینجام و سه ماهه با امیرم، ضمانتی بالاتر از ضمانتِ یک شخصِ سوم می خواد.
پر سوال به چشمام خیره شد و گفت: مثلا چه ضمانتی؟
- اخلاقش
دستمو فشار داد و گفت: از سوالام ناراحت نشو. قصدِ توهین ندارم. پارسا گفته بود با اینکه می دونه دوسش داری ولی بازم، بی جوابش گذاشتی. گفتم شاید بهش اعتماد نداری و یا اعتمادت کمه. معلومه که واقعا پارسا رو دوست داری و خوب شناختیش. که اگه غیرِ این بود پارسا با تو نمی موند. ولی این همه دل دل واسه چیه پس؟
یعنی پارسا از فاصله هامون به مادرش چیزی نگفته؟ حتی مادرش نپرسیده من از کدوم شهر با کدوم فرهنگ و خانواده ام؟
- خب، ما قرار نیست با هم دوست باشیم و این رابطه به صورت دوستانه ادامه پیدا کنه . که اگه قرار بود اینطوری باشه که مشکلی نداشتیم. قرارِ ما ازدواجه. چطور بگم، شما از مشهدین من اهل یکی از شهرستانای استان هرمزگانم. قطعا یه سری تفاوت فرهنگی بینِ ما هست درسته؟
-- خب این که مسلمه.
romangram.com | @romangram_com