#ننه_سرما_پارت_86

فکر می کردم با این کارم شاید از بین بره!

فکر می کردم با این کارم نمی تونستم در مقابلش مقاوت کنم!

اومد و خیلی محکم و قوی خودشو بهم نشون داد!

اره خیلی دوشتش داشتم!

احساسش رو حس می کردم!

"بدون اینکه نگاهم کنه گفت"

-می تونم خرف بزنم؟

"هیچی نگفتم"

-من خیلی دوست دارم مونا!با من ازدواج می کنی؟

"چند قدمی رفتیم.صدای چند تا کلاغ دیگه اومد!یه بار دیگه م نسیم برگ ها رو تکون داد!و اب هنوز تو جوی پیاده رو جریان داشت!"

-تو برای من خیلی جوونی پویا؟!

-فقط احساست رو به من بگو!

-چی می خوای بهت بگم؟!بگم احساسی بهت ندارم؟یا بگم مثل یه دوستی برام؟!

-نه!احساس واقعی ت رو بگو!

-اگه احساس واقعی م رو هنوز نفهمیدی بهتر راحت رو بکشی و بری!همین الان!

"بهم لبخند زد!یه نگاه بهش کردم و بعد جلوم رو نگاه کردم.و گفتم"

-اما فکر نمی کنم این درست باشه!

-چرا نباید درست باشه؟

-نمی دونم!حرف مردم!رفتار خودت در ایند!خونواده ت !و خیلی چیزای دیگه!

"ایستادیم .نگاهم کرد اما من نگاهش نکردم!"

-خیلی وقته دلم می خواد بهت بگم!

"سرم رو بلند کردم !چشماش تو تاریک و روشن هوا می درخشید مثل دو تا چراغ!نه!مثل دو تا ستاره!"

-دختر خیلی قشنگی هستی!یه دختر قشنگ غمگین که نمی دونه چقدر خوب و نازه!

"یه لبخند بهش زدم و حرکت کردم.اونم حرکت کرد."

-من در زندگیم با خیلی ها اشنا شدم.پدر و مادرم خیلی ها رو برام در نظر گرفتن!اما اون چیزی که من دنبالشم تو هیچکدوم از اون دخترا نبود!

"یه خرده ساکت شد و بعد گفت"

-چیزایی رو که می خواستم توی تو تو پیدا کردم!

-نه پویا!این از اولشم اشتباه بود!نباید می ذاشتم به اینجاها برسه!

-اگه تو با من ازدواج کنی من خوشبخت می شم!

-تو تنها نیستی!تو یه خانواده ای!اونا چی؟

-من خودم هستم !همیشه خودم بودم!این زندگی منه!

-من الان از تو یه تصویر خیلی خیلی خوب تو ذهنم دارم!نذار خراب بشه!

-با ازدواج؟

-با هر چی !با هرچیزی که خرابش کنه!

-چرا باید خرابش کنه؟

-ادما وقتی مال همدیگه شدن خودشون رو نشون می دن!

-گذشته رو رها نکردی!

-این به گذشته ربطی نداره!من اینده رو می گم!

-تو اینده ای رو می گی که براساس گذشته ها طراحی شده!

-نه!اینا که می گی فقط چند تا جمله س!اقعیت با اینا فرق می کنه!

"دوباره دستم رو کشید و نگه م داشت!بازم از نگاهش فرار می کردم!دستم رو محکم فشار داد و گفت"

-تو چشمام نگاه کن و بگو دوستم نداری!

"با دستش صورتم رو به طرف خودش بر گردوند و گفت"

-بگو!

-بهت نمی گم که دوست ندارم!چون دارم!خیلی بیشتر از اونی که فکر می کنی!به خاطر همینم می خوای بری!

-چرا؟!


romangram.com | @romangram_com