#ننه_سرما_پارت_87

-من تو رو همین طوری می خوام!یه پویای خوب و ملایم و مهربون!نم خوام ناراحتی ت رو ببینم!نمی خوام پشیمونی ت رو ببینم!

-پس همینجوری که نگاهم می کنی بگو که باهام ازدواج نمی کنی!

"صدای کلاغا بیشتر شده بود!نسیم هم تبدیل به باد شده بود و داشت ابرها رو با خودش می اورد!"

-اینجا بهت نمی گم!

-اینجا بگو!

-اینجا نمی تونم!اما پای تلفن می تونم!

-پس فرار می کنی!

-اره!فرار می کنم!به خاطر خودت!

-به خاطر خودم فرار نکن!اینو ازت می خوام!

-بریم خونه پویا!

-یعنی منم باهات بیام خونه!

-نه منو برسون خونه!

-یعنی فرار !اما بدون که من بهت تلفن نمی زنم!

-من بهت می زن!

-که بهم بگی نه!

-اره!

-من جواب نمی دم!

-مجبور می شی که بدی!بریم !خسته م!

-چرا باید انقدر دیوونه باشم که این لحظات قشنگ رو تموم کنم؟

-بریم پویا!

-خسته نیستی !می خوای فرار کنی!

-بریم سدمه!

"واین دیگه فرار نبود!واقعا درونم سر شده بود!از خودم!بالاخره همون جوابایی رو بهش دادم که همیشه تو ذهنم برای یه همچین وقتی اماده کرده بودم و خودمم نمی دونستم چرا باید این جوابارو بهش بدم!

دوسش داشتم!خیلی زیاد!و بهش نه می گفتم!واین تاقص درونم رو سرد می کرد!

و این سردی رو فقط پناه یه عشق می تونست به گرمی تبدیل کنه!و باید انقدر عشق باشه که خودش سرد نشه!

و من به این عشق محتاج بودم تا گرم بشم بدون اینکه خودم بفهمم!و باید این عشق یه اصرار باشه یا یه سماجت!هر چند با مقاومت خودم.شاید یک چیز شیرین!"

-گرم شدی؟!

-اره اما بازم می خوام که بریم!

-ولی من نمی خوام که بریم!

-ما مجبوریم!

-تو خودتو مجبور می کنی!

-نه!باید!

"روحم از اون فضای گرم و امن مثل یه مه که خیلی نرم از روی برگ ها رد میشه پرید بیرون!

و دوباره سردی!

بیرون از پناهگاه!

و پرنده ای که دوباره می خواد به لونه ش برگرده اما می دونه که نباید!ودستایی که هنوز برای برگشت اماده و حاضره!

و همه ی وجود که برای برگشتن فریاد می زنه!

و طعمی که هنوز روی لب ها مونده!

گس و داغ مثل طعم خواب!

و همه دوباره می خوان که اون حصار امن رو تجربه کنن!

اما نباید!"

-حالا بازم سردمه!بریم پویا!

-می تونی دوباره گرم بشی!

-فقط بریم پویا!

"دیگه صدای اب رو نمی شنیدم.و نه صدای کلاغ ها و نسیم رو!نسیمی که دیگه نبود!یه یاد بود!که سرد می ورزید و ابرها رو می اورد و کنار هم مچاله می کرد و هر لحظه سیاه تر و کبود تر تا کم کم به گریه بیفتن!

-مثل خودم که به طرف ماشین می رفتم تا سوارش یشم و برسم به تنهایی تا گریه کنم!برای چیزایی که می خوام از دست بدم!


romangram.com | @romangram_com