#ننه_سرما_پارت_37
"خندیدم و گفتم"
-بگین!
"راست می گفت .شمارش رند بود و بلافاصله حفظش کردم!هر چند اگرم نبود بازم حفظش می کردم!"
-خب !حالا می رین خونه؟
"خندید و خیلی شاد و سرحال گفت"
-اره.خیالم راحت شد!راستی شما احساس کردین؟
-چی رو؟!
-امواجی که براتون فرستادم!
-چی؟!
-موج!موج!امواج مثبت!سعی می کردم که با حالت تله پاتی شما رو بیارم دم پنجره که بیرون رو نگاه کنین!
"یه ان جا خوردم!شاید راست می گفت چون بی اختیار کشیده شده بودم پای پنجره!اما با لبخند بهش گفتم"
-نه می خواستم پرده ها رو بکشم!
-اهان!خب مهم نیست!چون بالاخره منو دیدین!
-حالا دیگه واقعا خداحافظ؟
"خندید و هیچی نگفت که گفتم"
-چیز دیگه ای هم هست؟
-کی بهم تلفن می زنین؟
"خندیدم و گفتم"
-می زنم!
-زود؟
-شاید!
-مر30!
-پس خداحافظ؟
-خداحافظ.خوب بخوابین و خوابای خوب ببینین!
-مرسی!
-منم مرسی!
"اینو گفت . چند قدم عقب عقب رفت و تو تاریکی گم شد!
چند لحظه دیگه دم در ایستادم و بعد برگشتم بالا که از همون دم در صدای تلفن رو شنیدم و تا کلیدم رو در اوردم قطع شد و تا وارد شدم موبایلم زنگ زد!جواب دادم.می دونستم ژیلاس!
-الو!مونا!
-سلام!
-سلام!کجا بودی؟
-همین جاها!تو کجایی؟
-خونه!تو چی؟!
-منم خونه م.
-خب؟!
-خب چی؟!
-چه خبرا؟!مستقیم رفتی خونه؟
-اره!
-چطور بود امشب؟
-خوب بود اما...!
-دیگه اما و اگرو شاید رو بذار کنار!اجازه بده هر چی که قراره پیش بیاد.پیش بیاد!
-شاید چیز خوبی نباشه!
-حالا خوب یا بد!اون چیزی که بخواد اتفاق بیفته می افته!
-اسم خانم میزبان چی بود؟
-شهرزاد؟
-می گفت خاله شه!
romangram.com | @romangram_com