#نغمه_عشق_پارت_63
_لذت بخشه.
امید:چی؟
_انتظار برای تو.
امید:می خواهی همیشه تو لذت باشی؟
_نه هیچ وقت.
امید:شوخی کردم.
راه افتادیم گفتم:
_خب؟
امید:خب چی؟
_ امید ،اذیت نکن چرا امروز نیومدی دانشگاه؟
امید:چرا انقدر عجولی؟شش ماهه که دنیا نیومدی.
_باشه.
به صندلی تکیه دادم و هیچی نگفتم امید جلوی همون رستوران همیشگی نگه داشت و با هم رفتیم تو،دیدم دو تا جوون روی صندلی همیشگی ما نشستن.پیش خدمت که ما رو دید چون ما رو می شناخت و می دونست همیشه روی همون صندلی می شینیم گفت:
_چند لحظه صبر کنین.
بعد رفت و با اون دوتا پسر جوون حرف زد که به ما نگاهی کردن و بلند شدن،یکی شون وقتی داشت از جلومون رد می شد گفت:
_دلم براتون می سوزه.
امید برگشت و گفت:
_چرا؟!
برگشت و نگاهی به هردوی ما کرد و گفت:
_هنوز تو قرن شاه عباس صفوی سیر می کنین.
امید:منظورتو نمی فهمم.
_ امید ولش کن.
امید:صبر کن ببیم چی می گه؟
تو چهره اش اصلا ناراحتی یا خشم دیده نمی شد برگشت طرف اون جوون و گفت:
_یعنی تو کسی رو دوست نداری؟
اون پسر خندد و گفت:
_چرا دارم.
امید:کی رو؟
_خودمو فقط خودمو.
بعد خندید،خیلی بلند و رفت.من و امید فقط بهش نگاه کردیم منظورش چی بود مگه می شد آدم تو زندگیش حتی یه نفر رو دوست نداشته باشه؟مگه می شه آدم عاشق نباشه؟چرا اون جوون اینجوری فکر می کرد؟
امید: نغمه حالت خوبه؟
نگاش کردم،نه امکان نداره.من عاشق امید بودم اگه اون پسر کسی رو دوست نداره در عوض من جای همه ی آدما امید رو دوست دارم و همین کافی بود.
_نه.
بعد روی صندلی نشستیم که امید گفت:
-تو هم به حرف اون پسره فکر می کردی؟
_آره.
امید:بعضی ها اینجورین دیگه.
در همین موقع پیش خدمت اومد و سفارش غذا دادیم. امید گفت:
_زندگی علاوه بر عشق و دوست داشتن به چیزای دیگه هم احتیاج داره.
romangram.com | @romangram_com