#نغمه_عشق_پارت_62
امروز سه هفته از ازدواج من و امید می گذره و هر روز احساس می کنم بیشتر بهش علاقه دارم.دلم می خواست فرصتی پیش می اومد که می تونستم برم تهران.دلم برای همه تنگ شده بود.از ازدوج آرش و نرگس تنها خبری که دارم اینه که جمعه آینده مراسم عقد و عروسی می گیرن ولی ما نمی تونیم بریم. هم به خاطر حجم سنگین درس ها و هم به خاطر راحتی آرش و بقیه.امروز دوشنبه اس و من و امید تازه از دانشگاه برگشتیم.خسته و کوفته از سنگینی درس ها.سرم درد می کرد.سنگینی عجیبی رو تو سرم احساس می کردم،روی مبل نشستم و سرمو بین دستام گرفتم امید کنارم نشست و گفت:
_ نغمه چیزی شده؟
سرمو بلند کردم و گفتم:
_چیزی نیست سرم درد می کنه.
بلند شد و ازتوی آشپزخونه برام یه مسکن آورد.همونجا روی مبل خوابم برد وقتی بیدار شدم صبح شده بود.روی تختم بودم تا ساعت 10 دانشگاه کار نداشتم.بلند شدم که دیدم که امید داره صبحانه درست می کنه.گفت:
_صبح بخیر.حالت چطوره؟بهتری؟
_آره. امید من چه جوری رفتم توی تخت خواب.
امید:من با اجازتون شما رو بردم.
_سنگین نبودم.
خندید و گفت:
_تو؟!تو رو که من با یه انگشت هم می تونم بلند کنم.آخه تو که وزنی نداری.
_در هر حال ممنون.
امید:راستی نغمه امروز من نمی آم دانشگاه،تو رو می رسونم و خودم می رم جایی.
_کجا؟
خندید و گفت:
_یه جای خوب.
_بگو دیگه.
امید:می خوام برم...
یکم فکر کرد وگفت:
_نه بهتره نگم.عصری خودت می فهمی.
_اینجوریه؟
امید:آره.
_باشه پس من می رم.تنهای تنها.
نزدیکم شد،دستمو گرفت و گفت:
_ نغمه قشنگ من.هیچ وقت نگو تنها.من پیشتم همیشه.
_می دونم.
صبحانه خوردم و راه افتادم وقتی می خواستم پیاده بشم امید گفت:
_کارت کی تموم می شه؟
_خودم می آم خونه.
امید:نه باهات کار دارم.باید خودم بیام دنبالت.
_شاید تا یه ساعت یا حداکثر دو ساعت دیگه.
امید:باشه پس منتظرم بمون می آم حتما دنبالت.
_چیه امید مشکوک می زنی؟
امید:برو.
_باشه.
بعد برام دست تکون داد و رفت.وقتی کارم تموم شد جلوی در دانشگاه منتظر امید شدم یک ربعی طول کشید تا اومد وقتی دیدمش خندید وگفت:
_خیلی منتظر بودی؟
romangram.com | @romangram_com