#غرور_شیشه_ای_پارت_92

افشین شرمنده گفت :خواهش می کنم . منو شرمنده نکنید . و جزیی از خودتون بدونید این طوری بیشتر احساس راحتی می کنم .

مریم خانم گفت :باشه پسرم . هر طور راحتی .

جشن پنج نفره ان ها شروع شد . مریم خانم کیک رو اورد و سودابه با فوت کردن شمع رسما سن خود را بالا برد . و سپس کیک را برش زد و همه با هم از مزه ی ان لذت بردند . بعد از خوردن کیک .

فرناز گفت :حالا نوبتی هم باشه نوبت باز کردن کادوهاست . اخه من علاقه خاصی به باز کردن کادوها دارم . و حالا هم دارم دق می کنم . زود باش سودابه تا دوستت دق مرگ نشده اون ها رو باز کن

از این حرف همه خندیدند . سودابه بالاخره کادو ها رو باز کرد . ابتدا کادوی پدر و مادر را باز کرد . یک دست بند زیبا بود که سودابه همیشه دوست داشت . کادوی فرناز هم یک بلوز سنگ کاری شده به رنگ ابی فیروزه ای که فرناز ان را از المان اورده بود . سودابه صورت فرناز و پدر و مادرش رو بوسید و از انها تشکر کرد .

افشین رو به سودابه گفت :شما مثل این که منو فراموش کردید کادوی من مونده

سودابه گفت :اما من اصلا توقع کادو نداشتم . همین که سرافرازمون کردید و تشریف اوردی مثل یک کادو بود و محبت بزرگی در حق ما .

-ولی من وظیفه داشتم در ازاء خوردن کیک کادو بدم درسته یا نه ؟

افشین این کلام را به شوخی گفت و دیگران هم خندیدند . افشین هم هدیه ا ش رو تقدیم کرد . سودابه ان را باز کرد . یک انگشتر زیبا با نگین های خیره کننده و یک سنگ بزرگ در وسط که روی ان نوشته شده بود دوستت دارم .

این را فقط سودابه درد و با شوق گفت :این واقعاً زیباست و متشکرم

مریم خانم با شرمندگی گفت :شما که ما رو حسابی شرمنده کردید

علی اقا گفت :الهی زنده باشی پسرم . که دل این دختر رو شاد کردی

romangram.com | @romangram_com