#غرور_شیشه_ای_پارت_93
-اصلا این حرف رو نزنید ارزش سودابه خانم بیشتر از این هاست
علی اقا و مریم خانم بدون کلامی به هم نگاه کردند . دانستند که در پس این هدیه چیزی وجود داره . با دیدن چشمان به شوق نشسته سودابه فهمیدند .
افشین گفت :با اجازت ون من از حضورت ون مرخص می شم . حتما پدر و مادر برگشتند باید درباره موضوعی با ان ها صحبت کنم
در حال گفتگو به سودابه نگاه کرد و اضطراب را در چهر های او مشاهد ه کرد
با رفتن افشین فرناز هم خداحافظی کرد . و رفت .
مریم خانم رو به سودابه گفت :سودابه جان . میشه بگی جریان چیه . که افشین خان به تو همچین کادوی گرون قیمتی داده ؟
علی آقا گفت :درسته دخترم .امشب دقت کردم رفتارش یک طوری بود و می دونم که تو میدونی جریان چیه ؟
سودابه با شرم گفت :راستش ....راستش اون به من ابراز علاقه کرده .
در برابر نگاه به حیرت نشسته انها همه جریان رو تعریف کرد .
مریم خانم که اشک در چشمانش لانه کرده بود گفت :نمیدونم چی بگم امیدوارم این دفعه خوشبختی به سراغت اومده باشه .
علی اقا که بعد از حرفهای او در فکر بود گفت :اما تو نباید زیاد خودتو امیدوار کنی . پدر و مادرش ارباب ما هستند و ممکنه مخالفت کنند و این برای تو گرون تموم میشه ..
romangram.com | @romangram_com