#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_4
پسره : باشه تو راست میگی برو با حرص رفتم تو کلاس اولین روز دانشگاه بود رسیدم و توی سومین ردیؾ پیش یه
دختر خوشگل و مامانی نشستم که رنگ چشماش عسلی بود بعد از چند دقیقه پرسید
دختره: اسمت چیه ؟
طناز: طناز تو چی ؟
دختره : اسمم ارمه چقدر قدر تو خوشگلی طناز
طناز: فدات تو که از من خوشگلتریکه خندید ای جوونم یک چال خوشگل رو لپ سمت چپش داشت خیلی زود باهم
صمیمی شدیم اون از زندگیش گفت اخه مامان و باباشو 12 ساله پیش از دست داده پدر و مادرشو میکشن و با
مادربزرگش و برادرش که اسمش آراد زندگی میکنن که مادر بزرگش : ساله پیش میمیره و فقط یه خاله دارن اونم تو
فرانسس و برادرش هم دکتره هم تاجر فرش و هم کارخونه فرش داره البته چون پدرش تاجر بوده کار پدرشو انجام میده
اوللله خاک بر سر بی عرضت طاها یه کارو به زور انجام میده واسش ناراحت شدم موقعی که اومدیم بیرون همون پسره
پرور دیدم که دیدم ارام رفت پیششاون پسره . پرید بؽلش گفت ارام : سلام داداش دیدم اون پسره هم داره لبخند میزنه و
مهربون گاش میکنه سنگینی نگاهمو حس کرد وقتی منو دید اخماش رفت تو هم منم اخماو کشیدم تو هم ارام با اون اومد
جلو و گفت
romangram.com | @romangram_com