#ارث_بابابزرگ_پارت_104

با ناراحتی گفتم:

- ای وای! خواب بودی؟ ببخشید.

سروش:

- نه خیر. حرفتو بزن.

معلوم بود کلافه اس، اما از چی نمی دونم. ترجیح دادم فعلا چیزی در این مورد نپرسم. کار خودم مهم تر بود، بنا بر این گفتم:

- سروش دوربین ها سالم بودن؟ رفتین پیش رفیقت کار می کردن؟

سروش نفسش رو با شدت بیرون فرستاد:

- همینه دیگه! هر وقت کار داری یاد من می افتی!

و با حرص و صدای بلندتری اضافه کرد:

- آره. کار می کرد. همونجا هم توی کامپیوتر پسرعموی سیاه سوخته ات نصبش کرد و خودش هم امتحان کرد. همه چیزش هم سالم بود. سوالات تموم شد؟!

با لحن دلجویانه ای گفتم:

- شرمنده ام سروش که اینقدر بهت زحمت می دم. قول می دم جبران کنم.

ساکت شد. فکر کردم گوشی رو قطع کرده. با شک گفتم:

- سروش؟!

با لحن آروم تری گفت:

- غروب بریم بیرون؟

در اتاق باز شد و میثم وارد اتاق شد. از طرفی دوست داشتم خونه باشم، ولی چون خودم کرم ریخته بودم و باعث شدم سروش باز پررو بشه به ناچار گفتم:

- باشه بریم، ساعت چند؟

سروش:

- هفت خوبه؟ خودم میام دنبالت.

- باشه. منتظرتم.


romangram.com | @romangram_com