#انتخاب_من_پارت_82

عمه مهديه : مثلا

احساس کردم نياز دارم يه سري حرف بهش بگم. يه نفس عميق کشيدم .‏

‏::رفتم بهش گفتم. بخاطر من عمه رو مجازات نکن رفتم گفتم. عمه مهديه فقط عمه ام نيست پدرو مادر و خواهر و برادر هم هست دوست و سنگ صبورم هست. گفتم من خطا کارم من مجرمم پس منو مجازات کن. رفتم تا بگم من در حق عمه مهديه ام بد کردم نامردي کردم. گفتم عمه مهديه هميشه سپرم بود درمقابل بدهاي اما من خنجر زدم از پشت بهش اما بازم رهايم نکرد و بخاطر جنگيد. روي زندگي اش قمار کرد. رفتم که بگم اگه من مزاحم ميرم کنار تا تو به عمه برسي. گفتم مهم نيست اخرش من چي بشم فقط مهم عمه ام هست گفتم من فقط يه هر...‏

با کشيده اي که تو صورتم خورد حرفم قطع شد. خوشحال بودم از اين کشيده احساس ارامش کردم. من کشيده زياد خوردم از ملک از پدرم اما اونا درد اور بودن و اين کشيده شادي اور. مزه ي خون برام لذت بخش بود کاش بازم بزنه کاش. بهش نگاه کردم دستش رو دهنش بود

عمه مهديه: من چکار کردم من تورو زدم من......... واييييي

اشکاش روان شدن منم با ديدن اشکش گريه ام گرفت ‏

‏: عمه بزن دوباره بزن،. بزن تا اين سوزش قلبم اروم بگيره بزن تا سبک بشه دلم عمه منو ببخش عمه من غلط کردم . عمه بدجور تو غذابم. عمه برن تورخدا.‏

هق هقم بلند شده حالم بد بود خيلي بد يهوووو کشيده شدم تو آغوش امن عمه مهديه و ارامش بهم تزريق شد چقدر دلم هواي اين اغوشو داشت. چقدر بيتاب بودم. اروم شدم. موهامو نوازش کرد. اين آغوش فراري دوباره بهم پناه داد غرق نوازش و ارامش شدم.‏

عمه مهديه : خوب بسه ديگه فيلم هندي بازي.‏

با خنده از اغوشش بيرون امدم با دست گونه هاي خيسمو پاک کردم منم همين کارو در مقابل انجام دادم

‏: عمه دوستت دارم

چشماش برق زد اما خيلي کوتاه ‏

عمه مهديه : منم دوستت دارم صنم گلي ‏

شاد شدم بيشتر از هر چي اين جمله شادم کرد خداياا ممنون که داري همه چيزوو درست ميکني ‏

عمه مهديه : برو لباساتو عوض کن ‏

‏:چشم عمه گلي

امدم اتاقم خوشحال بودم از اين اشتي. بداز اون همه طوفان اين ارامش شيرين بود. خوشحال بودم که اميرعلي قرار نيست عمه رو ول کنه. شاد بودم که غم قرار بره از اين خونه. اروم بودم که دوباره به اغوش امن عمه برگشتم. مشتاق بودم واسه ديدن اون سورپرايز. بيصبر بودم براي ديدن عمه تو لباس عروس. اما ميترسيدم که نکنه يه طوفان بياد گند برنه به همه چي.يه اتفاق بيافته اين شيريني رو زهر کنه.يه نفس عميق کشيدم. سرمو تکون دادم تا افکار منفي برن رد کارشون. يه تاپ و شلوارک صورتي عروسکي تنم کردم. عمه نشسته بود روي زمين و تکيه داده بود به مبل روي ميز همه پر از ظرف هاي خوشمزه بود. چيس، پفک، تخمه، شيريني، شکلات. کنارش نشستم ‏





‏: وايي عمه چه کردي ‏

عمه مهديه :گفتم بشينيم يه چيزي بخوريم يه دو کلمه حرف بزنيم نظرت؟؟!‏


romangram.com | @romangram_com