#انتخاب_من_پارت_81
بدون هيج حرفي يا نگاهي رفتم بيرون يعني فرار کردم بدو بدو رفتم تو ماشين تند تند نفس کشيدم . واييي خاک برسرم اين چه کاري بود انجام دادم پريدم بغل اميرعلي حالا نبوس کي ببوس. وايي چشم و دل عمه ام روشن. عمه کجاي که ببيني شوهرتو با رژلبم با بوسهام قرمز کردم. ماشينو روشن کردم و را افتادم سمت خونه. هنوز رنگ لبو بودم. وايي بسه خجالت صنم کار بدي که نکردي فقط يه ذره زيادي ذوق کردي همين. عمه که عشق اميرعلي بود تا حالا اينجوري نکرده بود که من کردم. وايييي خاک برسرممم تا رسيدن به خونه همين طوري حرص خوردم و خودمو فوش دادم. داخل آسانسور شدم. تو اينه ي خودمو ديدم رژلبي رو لبم نبود صورتم هنوز يکم قرمز بود. در خونه رو که بازکردم کفشامو در اوردم صداي عمه امد
عمه مهديه : هيچ معلوم هست کجا هستي چرا گوشيتو جواب نميدي.
اي واي بر من
: بيرون بودم عمه شرمند گوشيم رو بيصدا بود
امدم طرفم احساس کردم داره منو بو ميکنه
عمه مهديه: پيش اميرعلي چکار ميکردي
يا خود خدا از کجا فهميدم من پيش اميرعلي بودم با تعجب نگاش کردم
عمه مهديه : چرا تعجب کردي. خوب بوي عطرشو ميدي
وايي خدا بدبخت شدم رسما
: اهان اره باهاش حرف داشتم
مشکوک نگاهم کردم
عمه مهديه : چه حرفي مثلا
: يه سري حرف ديگه
و از کنارش رفتم که برم تو اتاقم که دستمو گرفتم هول کردم.
عمه مهديه : دارم باهات حرف ميزنم کجا
برگشتم سمتش
: ميخواستم برم لباسامو عوض کنم اما جانم بگو
عمه مهديه :پيش اميرعلي چکار داشتي چه حرفي داشتي باهاش
بهش نگاه کردم عصبي بود. حالا بهش چي بگم. اگه بگم رفتم خواهش کنم ازت جدا نشه که از پنچره پرتم ميکنه پايين
عمه مهديه : صنم ميشه جواب بدي با اميرعلي چه حرفي داشتي.
: خيلي حرفا
romangram.com | @romangram_com