#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_29

یعنی معصومه بهش چی گفت که انقدر از دستم عصبانیه همون طوری عقب عقب می رفتم.

شروع کردم به التماس واقعا دیگه توان بلای دیگه رو نداشتم مطمئن بودم ایندفعه زیر دستو پاش جون می دم.

-آقا تورو خدا با من کاری نداشته باشین معصومه دروغ می گه.

هق هق می کردم این حرفارو بهش می گفتم یهو غرید.

- معصومه دروغ می گه چرا چرت می گی می دونی اون چند ساله برام کار می کنه حداقل دروغی بگو که باور کنم.

اومد طرفم چشمامو بستم می دونستم دیگه کارم تمومه

حس کردم نشست کنارم موهامو گرفت تو دستش قلبم اومد تو دهنم.

هر چی منتظر موندم کاری نکرد موهامو ول کرد

چشمامو باز کردم دیدم سرشو گرفته تو دستاش.

یکم بهش خیره شدم شاید بهش با آرامش توضیح بدم چیزی نمیشه اما می ترسیدم چیزی بگم بزنه لهم کنه.

آروم بهش نزدیک شدم دستمو می خواستم بزارم رو دستش تردید رو کنار گذاشتم وقتی دستمو گذاشتم یهو سرشو بلند کرد که از ترس دستمو برداشتم ازش دور شدم.

اما چیزی نگفت فقط نگام می کرد احساس می کردم کلافس.

-بب..ببینید آقا بخدا دارم بهتون راست می گم تا الان هر چی بهتون گفتم شما باور نکردین هر کاری دوست داشتین باهام انجام دادین حداقل یک بار باور کنید.

چیزی نگفت فقط با چشمای به خون نشسته نگام می کرد

یعنی این آدم یک بار نمی خواد حرفامو باور کنه.

به روبه‌روش خیره شد دوباره انگیزمو جمع کردم به خودم جرعت دادم اسمشو گفتم.

-آرسام.

یهو چرخید طرفم با تعجب نگام می کرد بایدم تعجب کنه اولین باره که اسمشو بدون پسوند پیشوند صدا می کنم.

راستش یکم خجالت کشیدم سرمو پایین گرفتم از نگاهش خجالت می کشیدم.

چند دقیقه گذشت که دستشو آورد طرفم فکر کردم می خواد بزنتم اما سرمو بالا آورد تو چشماش خیره شدم

-باهات چی کار کنم آنیما؟

-بهتون گفتم که آقا بخدا داره دروغ می گه اصلا به من می خوره که بهتون دروغ بگم..

سرمو کج کردم بهش خیره شدم احساس کردم خندش گرفته دستشو فرو کرد تو موهام.

-الان داری خرم می کنی خانوم کوچولو.

-من غلط بکنم.

از جاش بلند شد منم بلند کرد یهو بغلم کرد تعجب کردم چشه من فقط یکم باهاش خودمونی حرف زدم تا به قول خودش خرش کنم.

-آقا دارین چی کار می کنید؟

-تا چند دقیقه پیش آرسام بودم که.

راستش خجالت کشیدم من واقعا خر شده بودم گفتم آرسام.


romangram.com | @romangraam