#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_149

مهند:حالا که کاری نکردیم.

با ناله آرسام به طرفش برگشتم یهو کشیده شدم عقب فرزین رو.گ صندلی که اونجا قرار داشت گذاشتم دست و پامو با طناب بست.

آنیما:ولم کن لعنتی.

فرزین:باید جون دادن عشق تو تماشا کنی تا بفهمی دل بستن به یکی دیگه چه عواقبی داره.

با حیرت نگاش می کردم می خواستن چی کار کنند نگام به آرسام بود می دونستم خیلی درد داره به خصوص اون طوری آویزون شده.

با التماس رو کردم به اون دوتا.

-تو رو خدا با اون کاری نداشته باشین اصلا منو بکشین اما اون نه.

مهند با خونسردی نگام می کرد اما تو نگاه فرزین غم بود که همون لحظه جاشو به خونسردی داد.

مهند به طرف چوب بزرگی که گوشه اتاق افتاده بود رفت

با هر قدمش نفسم می گرفت

می خواد با اون چی کار کنه؟ آرسام با چشمای نیمه باز نگام کرد.

رفت روبه‌رو آرسام با زدن اولین ضربه صدای جیغم بلند شد.

آنیما:نزن لعنتی.

اما به حرفم توجه نمی کرد زجه می زدم براشون مهم نبود دستشو بالا برد ضربه دوم رو زد که صدای ناله آرسام بلند شد.

-تورو به هر کی می‌پرستی قسم می دم نزنش.

هق هقم بلند شد.

-حالش بده لعنتی به پات می افتم.

فرزین یه گوشه وایساده بود به آرسام نگاه می کرد رو کردم به اون.

-تورو خدا فرزین تو بهش بگو نزنه فرزین تو که اینطوری نبودی خواهش می کنم.

فقط با غم نگام کرد چند دقیقه گذشت ولی برای من هر ثانیه هزار سال می گذشت زار می زدم التماس می کردم انگار کر شده بودن.

خسته شده بود که وایساد

نگام رو آرسام موند که خون از سرو صورتش از بدنش می ریخت.

آنیما:آرسام عش..عشقم چش..چشماتو باز کن ببین خا..خانومت داره اشک می ریزه.

هق هقم بلند شد .

-آرسام به ای..اینا ثابت کن که

ضعیف نیستی.

سعی می کردم به طرفش برم که با صندلی رو زمین افتادم

با سختی سرمو بلند کردم نگاش کردم

-آرسامی چرا به حر..حرفم گوش نمی دی یه وقت از پی..پیشم نری تو نامرد نیستی آخه بهم قول دادی.


romangram.com | @romangraam