#اغوا_شده_پارت_40


سپهر چند لحظه به مادرش خیره شد و به سمت پله ها حرکت کرد ،بهرام بعد از مطمئن شدن خروج سپهر به سمت یگانه برگشت

بهرام: میدونی یه مرد زخمی تو شهرمون وارد شده؟

یگانه: شنیدم

بهرام: چرا انقدر بیخیالی یگانه جون سپهر در خطره !

یگانه: از کی تا حالا به قول خودت....بچه مردم برات مهم شده؟

بهرام آروم به سمت یگانه حرکت کرد و با ابروهای گره خورده خیره شد بهش

یگانه: چته؟ داری میترسونیم!

بهرام : تو داری یه چیزی رو مخفی میکنی !وگرنه جون سپهر برات خیلی مهمه

یگانه:فرض کن دارم مخفی میکنم....به تو دخلی هم داره؟

بهرام: اون روی من رو بالا نیار یگانه ....وگرنه.............

یگانه: من زنت نیستم بتونی دست رو من بلند کنی

بهرام: هنوزم زن عقدی منی پس حدتو بفهم.........میرم ولی بچه ها میگن این اطراف دیدن که مردتیکه رد شده ،هر اتفاقی افتاد بگو ما سریع میاییم

یگانه:(زمزمه وار)بری بدرک برنگردی

در خونه که بسته شد یگانه نفسش رو رها کرد و برگشت عقب که با دیدن کاموس جیغ خفه ای کشید و عقب رفت

کاموس: بهرام کیه؟

romangram.com | @romangram_com