#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_139
- وقتى که، دل تنگه، فايده اش چيه آزادى!
زندگى زندونه، وقتى نباشه شادى
دنياى زندونى ديواره
زندونى از ديوار بيزاره
صدام بلندترو با احساس تر شد
- پرنده که بالش ميسوزه
دل سنگ به حالش ميسوزه
...
سرمو بلند کردم چا با ريتمش سرمو تکون بدم
ولى قامت على رو تو چارچوب در ديدم
بهش نگاه کردمو خوندنمو قطع کردم
بلند شدمو خواستم از کنارش رد شمو از اتاق بيرون برم که مچ دستمو گرفت
خواستم دستو بيرون بيارم که با يه حرکت منو چرخوندو روبروش نگه داشتو هر دو بازومو گرفت
با خشم نگاهش کردم
نگاهى بهم کردو گفت:
- نمى خواى اين مسخره بازى رو تموم کنى؟
به جاى جواب نگاهظ کردمو پوزخند زدم
مطمئنم تا ته ترين جاى ممکنش ميسوزه
حدسم درست بود
عصبانيتشو سر دستم خالى کردو بيشتر فشارش داد
- دارم باهات حرف ميزنم نميتونى مثل آدم جواب بدى؟!
با لبخند حرص درارى نگاهش کردمو گفتم:
- نچ!
- خوبه پس هنوز يه کم زبونت سالم مونده!
لبامو به طرف راست صورتم جمع کردمو نگاهش کردم
خوب ميدونستم اين نگاه چه حرصى به آدم مقابلت ميده
جرى تر شدو دستمو کشوندو از اتاق بيرون برد
رو راحتى سه نفره پرتم کردو باصدايى بلندتر از قبل گفت:
- وقتى باهات حرف ميزنم عين آدم جواب بده
صاف نشستمو تو چشماش نگاه کردمو گفتم:
- من آدمى نميبينم که بخوام باهاش حرف بزنم
سرشو تکون دادو تک خنده اى کردو گفت:
romangram.com | @romangraam