#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_138


حتى مواقع ضرورى

وقتمو مثل هميشه با عسل پر ميکنم

کبودى هاى صورتم بهتر شده

چه روزى بود ا ن روز!

از اون روز تا حالا چند بارتصميم گرفتم برم خونه ى پدرم ولى با چه رويى؟

بابام بهم گفت برى ديگه حق ندا ى برگردى

حالا برم چى بگم!

بدتر از اون عليه!

بگه تا سهيلو ديد هوايى شد

يعنى نشدى؟

باز اين صداى مزاحم تو سرم رژه رفت

آره اصلا هوايى شدم

از وقتى که ديدمش بدتر شدم

نميتونم بدون اون نفس بکشم..

آخه چکار چپ کنم؟

قول دادم که دادم

آقا اصلا کم آوردم

نميتونم

زور که نيست

اونايى که با عشق ازدواج ميکنن وقتى ميبينن با هم نميت نن کنار بيان جدا ميشن. اى به حال ما که از اول با نفرتو ونتقام شروا شد

روزى هزار بار اين حرفارو ميزنمو بازگ ميگم نه، نامرديه!

تو همين افکار بودم که عسل چسبيد به پامو گفت:

- مامم ما!

- جوونم؟

از همه بدتر دوريه عسلو نميتونم تحمل کنم

خيلى بهش وابسته شدم

بغلش کردمو بردمش تو اتاق

چشماش خمار خواب بود

خوابوندمش رو تخت تا خوابش ببره

خودمم شروع کردم به نوازش دادن کمرش

يه کم که گذشت شروع کردم به خوندن

آروم خوندم ناله ى دلمو

romangram.com | @romangraam