#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_134


زن تو همون موقع که ازت طلاق گرفت، مرد!

يقه اشو بيشتر فشار دادو گفت:

- نکنه خيال کردى بروت امانت نگهش ميدارم؟!

روزى که مستو ملنگ تو خيابونا ويراژ ميکشيدى بايد فکر اينجاشوميکردى

فکر رکدى چقدر اين زن تحمل داشت؟

راحتت کنم، بهار نميتونست هر لحظه منتظر مرگت يا ديوونه بازى هاى تو باشه!

با ازدواج با من خودشو راحت کرد تا ديگه دستت بهش نرسه!

نگو على چپ نگو!

تو که دروغگو نبودى!

سهيل طاقت نداره!

با ترس و لرز به سهيل نگاه کردم

نگاهى به چشماى اشکيم کردو گفت:

- تو از کى تا حالا زبون بهارى؟

خودش بايد بهم بگه!

تا خودش نگه منو نميخواد دسست از سرتون بر نميدارم

على و سهيل هر دو منتظر نگاهم

ميکردن

على با خشم در حالىکه هنوز يقه ى سهيل تو دستش بود

و سهيل با التماس

چى بگم؟

ميتونم بگم دروغه و من فقط تو رو دوست دارم!

على يقه ى سهيلو آزاد کرد. تو صورتم نگاه کردو با لحن مهربونى گفت:

- ميدونم خجالت ميکشى عزيزم اشکالى نداره

سرشو خم کردو پيشونيمو بوسيد

سوختم

هم از شرم، هم از داغيه پيشونيم!

به سهيل نگاه کردم که با وفسوس نگاهم ميکرد

على دوباره دستشو دور کمرم حلقه کردو رو به سهيل گفت:

- ميبينى که

نميخوادت!

تو براش تموم شدى!

اون الان زن منه!

romangram.com | @romangraam