#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_133


درکم ميکنه!

کمکم ميکمنه

نره با على دعوا کنه!

على هرچى نباشه پاى حرفش موند

سهيلو آزاد کرد

بهم دست نزد

چونه امو از دستش کشيدم بيرون

به چشماى منتظرش نگاه کردمو لب باز کردم

- م ...

- بهار!

با شنيدن صداش چهار ستون بدنم لرزيد

با چشماى گرد شدم نگاهش کردم

با اخم به منو سهيل نگاه ميکرد

يعنى از کى اينجا بوده؟!

اومد کنارمو دستشو دورکمرم حلقه کردو با سر به سهيل اشاره کردو گفت:

- حضرت آقا اينجا چى ميخوان؟

لال شدم

نميتونستم چيزى بگم

دستاشو تو پهلوم فرو بردو منتظر نگاهم کرد

سهيل نگاه دقيقى به من انداخت

انگار فهميد تو شرايطى نيستم که جواب بدم

سرشو کمى بالا گرفتو گفت:

- مردم کلاهشون يه جا ميوفته ميرن برش ميدارن

نگاهى به چشمام کردو ادامه دا د:

- منم زنم اينجاست!

اومدم دنبالش!

چى!

سهيل اين چه حرفيه!

على با شنيدن زنت. حرف غريد

- زنت؟

به سمتش هجوم بردو يقه اش. گرفتو به ديوار چسبوندشو با فک منقبض اش گفت:

- اون زنى که ازش دم ميزنى الان زن منه!

romangram.com | @romangraam