#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_105

لابد فهمیده منظورمو دیگه!
اینکه هیچ، یه پسر بچه ی 10 ساله ام الان با این حرف میفهمید من چمه!
کمی بعد تخت تکون خورد
بعدم صدای در اتاق اومد
نفسمو فوت کردمو سرمو بلند کردم
آخی!
رفت!
حالا از این به بعد با چه رویی نگاهش کنم؟!
ده دقیقه بعد در اتاق باز شدو علی با یه لیوان تو دستش داخل شد
با دیدنش خجالت کشیدمو سرمو پایین انداختم!
فکر کنم صورتمم طبق معمول سرخ شده!
کنارم نشستو لیوانو به طرفم گرفت:
- بیا اینو بخور، آرومت میکنه!
نمیتونستم حرکتی کنم!
دستامو لرز گرفته بود
یه مردی که به جز اسم شناسنامه هیچ سنخیتی باهاش ندارم، از خصوصی ترین مشکل بدنم با خبر شده، اصلا اینو نمیخواستم!
دوباره صداش بلند شد:
- انقدر خجالت نداره!
بیا اینو بخور، مریمم هر وقت دلش درد میگرفت میخورد خوب میشد!
- ...
- بیا!
آدم که از شوهرش خجالت نمیکشه!
اینبار سرمو بالا آوردمو نگاهش کردم
با غم نگاهش کردمو گفتم:
- از شوهرش نه، ولی از پدر دختری که پرستارشه، چرا! خجالت میکشه!
- من شوهرتم بهار!
شوهرت!
شاید تا آخر عمر!
پس خجالتو بذار کنارو راحت باش!
دستمو جلو بردمو لیوانو گرفتمو گفتم:
- این چیه؟
- آویشن با آب جوشو نبات ریختم تو لیوانو یه نلبعکی درش گذاشتم تا دم بكشه، یه کم که دم کشید درشو برداشتم، برات خوبه!
مریم همیشه از این میخورد!
- مرسی!
- خواهش!

از جاش بلند شدو رفت
منم شروع به مزه مزه کردن اون مایع داخل لیوان کردم
مزه اش بدک نبود
میشد خورد
تا تهشو خوردم لیوانو رو عسلی کنار تخت گذاشتم. همون موقع علی با یه کیسه ی آب گرم اومد تو اتاق كنارم نشستو گفت:
- این پتو رو بزن کنارو اینو بذار رو دلت!
باز شرم اومد سراغم
کیسه رو گرفتمو منتظر شدم تا بره بیرون
ولی با نگاهی بهم فهموند که بیرون نمیره!
کمی پتو رو کنار زدمو کیسه رو رو دلم گذاشتم
داغیش حس خوبی بهم داد!
- دراز بکش!
در جوابش کاری که گفته بودو کردم
- پشتتو بکن به من
- چرا؟
- کاری که گفتمو بکن!
پشتمو بهش کردم
چند ثانیه بعد، داغی دستی رو روی کمرم حس کردم
کمی خودمو جمع کردم تا ازش فاصله بگیرم که باز صداش بلند شد:
- راحت باش!
با ماساژکمر دردت بهتر میشه!
و شروع به ماساژدادنم کرد، حس خوبی بود
هم گرما از کیسه آب گرم به دلم داده میشد، هم با ماساژ به کمرم!
انگار خوب وارد بود
حتی سهیل هم با اون همه ادعای عاشقی، اینجور وقتا به دادن یه قرص مسکن بسنده میکرد!
ولی علی برای منی که دقایقی پیش داشتم بهش توهین میکردمو حدو حدودشو تعیین میکردم، داشت سنگ تموم میذاشت!
چرا دارم با هم مقایسه اشون میکنم؟!
چرا روز به روز بیشتر به قیاس این دو نفر میپردازم؟!

romangram.com | @romangraam