#دل_من_دل_تو_پارت_82
-فعلا چیزی مشخص نیست دخترم باید بری دادگاهو این اعترافاتو پیشه قاضی هم بگی! از طرف اداره واست یه وکیل گرفته میشه میفهمیم حکمت چیه...
-به جرم کاری که نکردم باید حکم بگیرم؟
-شاید تبرئه شی! اگه کاری نکردی پس چرا میترسی؟!
با چشمای گرد شده و همون آرامش گستاخ گفتم:
-من؟! من چرا باید بترسم؟! به هیچ وجه من الوجود! اگه هم قاضی هست همین الآن میریم پیشش!
سرهنگه دوتا تای ابروشو فرستاد بالا،این همه غرور و گستاخی توی یه دختر اینقدر عجیب بود؟! شونه ای بالا نداختم و همو پسره خواست بهم دست بند بزنه که گفتم:
-فکر کنم یه پلیسه خانم باس به من دستبند بزنه!
صدای سابیدن دندوناش بهم دلم رو خنک میکرد! متنفر بودم از پسرا به خصوص بعد قضیه ی پارسا و عرفان تنفرم ضریب 1000گرفته بود!! یه دختر چادری اومد و بهم دستبند زد و قرار بود تا یه مدت برم تو حلفدونی ،همینم کم بود! پوفی کردم و وادرد شدم.. دستبند رو باز کرد تاحالا اینجا رو ندیده بودم چه برسه به اینکه...
با دیدن 4تا دختر پوفی کردم و اخمام رو توی هم کشیدم... نشستم یه گوشه از هیچ کس خوشم نمیومد! تموم مردمای این دنیا به فکر منافع و قضاوتای خودشونن.دیگه به یقین رسیده بودم که بهترین رفیقم خدا و خودمم... یه دختره که بهش میخورد خیلیم پچه پولدار بشه گفت:
-تو واسه چی اینجایی؟!
حرفی نزدم و همون طور که سرم و به دیوار خط خطی تکیه داده بودم و چشمام رو بسته بودم دوباره با تمسخر و پوزخند گفت:
-موش زبونتو خورده؟ یا نه گند کاریات بیش از حد بود؟
کم نیاوردم و اینقدر عصبیم کرد که جوش آوردم اما از راه ساده تر وارد شدم:
-نه یه زبون دارم که از نیش عقرب بدتره پس الکی خودت رو در گیر نکن حوصله ندارم! جهت اطلاعتون برام پاپوش دوختن عین شماها حتما نباس خراب کاری میکردم!
دختره از حرفام چشماش گرد شد و لال مونی گرفت اون یکی با ملایمت گفت:
-چه پاپوشی؟!
دیدم این آدمه بازم واسه حرص در آوردن اون یکی گفتم:
-تو کوله پوشتیم حشیش گذاشته بودن...
romangram.com | @romangram_com