#دل_من_دل_تو_پارت_79


-برای چی؟!

دستاشو توی هم قفل کرد و نفسی عمیق کشید عطر تند و تلخش همه جا پخش شده بود:

-خودت بهتر میدونی! هر چی باشه رئیسته!

باز شدم همون آرامش گستاخ و غریدم:

-باز شروع کرد ،باز شروع کرد!

-انگار شما حالیت نیست با کی حرف میزنی؟!

-هر خری میخوای باش مهم اینه یه مردیو منم از مردا متنفرم! حالا قاضی باش،پلیس باش ،شهردار باش، رئیس کل دنیا باش!

پوفی کرد و نگاهی تیز بهم انداخت.. ابروهای عسلیش کمی توی هم کشیده شد و نصف بدن و صورتش کمی به سمتم کشید و دستاش رو توی هم قفل کرد:

-چی از پارسا کریمی میدونی؟!

-هیچی به خدا نمیدونم فقط ازش بدم میومد چون بعضی اوقات... اصن این که مربوط به شما نیست!

-هر چیزی مربوط به اون کثافط باشه به پلیسم مربوطه! بگو بینم اون همه حشیش توی کیفت چیکار میکرد؟

چشمام گرد پشد:

-حشیش؟!

-آره!

-راستش خب من کارم عطر فروشی بود اون امروز یهویی گفت میخواد یه عطر سفارشی بفرسته تعجب کردم ولی اونقدر بی حال و حوصله بودم که اون قدر جویای این نشم که چرا داره منو میفرسته!

نفسی عمیق کشید اخماش توی هم بود به یه نقطه خیره شد و آروم زمزمه کرد:

-که این طور... ببینم چه چیزای مشکوکی تو این مدت ازش دیدی؟!

-مشکوک؟!

romangram.com | @romangram_com