#در_چشم_من_طلوع_کن_پارت_143

- حیف من كه به خاطر تو كیان رو جواب كردم.

منصور مثل دیوی كه تنوره می كشد نفس نفس می رد.

عصبی بدون آنكه كنترلی بر رفتارش داشته باشد به جان غزاله افتاد.

باران مشت و لگد در سر و صورت زن بیچاره فرود می آمد.

غزاله بی دفاع بود. بالاخره تاب نیاورد و روی زمین افتاد.

منصور ول كن نبود. خشمگین بر روی او خم شد و موهای پریشان او را در دست گرفت و گفت:

- بگو كیان كیه والا می كشمت

غزاله به یاد شریف افتاد. گویی بار دیگر او زنده شده و به سراغش آمده بود. وحشت زده در حالیكه به سختی نفس می شید از لابلای دندانهایش گفت:

- شوهرمه.

منصور مثل تكه یخی وا رفت. لحظاتی ساكت به غزاله خیره ماند.

سپس در عین ناباوری گفت:

- دروغ میگی...

از حركات لبـ ـهایش معلوم نبود در حال خنده است یا دچار تحریكات عصبی شده است، افزود:

- فقط می خوای حالم رو بگیری، نه؟

- من شرعا همسر كیان هستم.

منصور از حسادت آتش گرفت.

در حالیكه دندانهایش را به هم می سایید گفت:

- شرعا!؟ یعنی اینكه تو صیغه شدی.

بی آبروی هرزه.... نمی ذارم این لكه ننگ روی زمین بمونه.

بی اراده شده بود و قادر به تمركز نبود.

با خشم و نفرت و آتش حسادت نسبت به كسی كه فقط نامش را می دانست، به جان غزاله افتاد.

لگدهای او غزاله را به حال اغما فرو برد، اما منصور بدون توجه، به اعمال مرگبار خود ادامه می داد تا آنكه جنون آمیز به آشپزخانه دوید و در جستجوی یافتن كارد كابینت ها را زیر و رو كرد.

ولی درست زمانیكه به میان هال آمد با ایرج و غزل كه برای جلوگیری از بیدار شدن ماهان پچ پچ می كردند، مواجه شد.

غزل با مشاهده منصور با آن حالت وحشت زده پرسید:

- چی كار می كنی منصور؟

و پریشان چشم در جستجوی خواهر چرخاند و ناامید از یافتن او گفت:

- غزاله كو؟

- می كشمش... این هرزه كثافت رو می كشم.

این لكه ننگ رو پاك می كنم.

ایرج كه تمام مدت هاج و واج به منصور نگاه می كرد، خودش را جمع و جور كرد و به محض اولین حركت منصور، به سمتش دوید

.درگیری بین آن دو منجر به زخمی شدن ایرج شد.

غزل وحشت زده فریاد می زد و كمك می طلبید و ماهان با چشمان گرد شده جیغ می كشید.

منصور چاره ای به جز فرار نمی دید.

ماهان را از آغـ ـوش غزل قاپید و فرار كرد.

برگه ای را به طرف مادر گرفت و گفت:

- زحمت این گردن شما حاج خانم.

- فیشه! چی كارش كنم؟

- بی زحمت بدید به غزاله... فیش حج عمره است.

- بذار ببینم خودش چه تصمیمی می گیره. اینقدر عجول نباش.


romangram.com | @romangram_com