#برایت_میمیرم_پارت_95

در حقیقت ، میدونم . ول کن نبود . منم باید غذا میخوردم ، چون خیلی گشنم بود . برا همین بعد از اینکه از حموم

اومدم بیرون ، در حالی که داشتم موهام رو خشک میکردم و اماده میشدم ، کلا ندیده گرفتمش . اماده شدنم چندادن

طول نکشید ، چون ارایش چندانی نکردم . فقط یه خط چشم و رژ لب . هر چیز دیگه ای که استفاده میکردم ، گرما و

عرق کردنم از بین میبردش ، پس چرا خودم رو اذیت کنم ؟

وایات هم بازم اعصابم رو بهم ریخت ، وقتی با کمرش من رو از سینک دسشویی کنار زد تا خودش بتونه ریشش رو

بتراشه . با دهان باز بهش خیره شدم ، برا این که این جوری هیچی درست نمیشه . یه نگاه از اینه به من انداخت و

بهم چشمک زد.

با عصبانیت از دسشویی رفتم بیرون و یه لباس تنم کردم . که اونم طول نکشید چون زیاد با خودم لباس در نیاورده

بودم و اونیم که اورده بودم از نظر رنگی به هم میومدن . حالا که دیگه شهوت رو مخم سایه ننداخته بود ، دیدم که یه

ساک سیاه رنگ کنار تخت رو زمین قرار گرفته . ظاهرا ریش تراش از این جا اومده . حالا که بهش فکر میکنم ، کمد

لباسا یه کم پرتر به نظر میومد ...سریع چرخیدم و رفتم سمت کمد . بله ، بازش که کردم دیدم یه دست شلوار جین

و بلوز اونجا قرار گرفته .

از کمد درشون اوردم و اومدم برشون گردونم به درون ساکی که بهش تعلق داشتن . درست همون لحظه وایات از

دستشویی اومد بیرون . همونطور که لباس ها رو از دستم گرفت و تنش کرد ، گفت " ممنون که برام اوردیشون "

اون موقع بود که فهمیدم اون از کنترل کردن خارجه ، و بهترین کار اینه که از دستش فرار کنم .


romangram.com | @romangram_com