#برایت_میمیرم_پارت_153


" مال من هست . و درست به خوبی مال توهم هست . به این بزرگی نیست ، اما کار خودش رو میکنه . مطمئنم که تو

ازاونایی هستی که مخالف ملحق شدن زن ها به نیروی پلیس هستی ، مگه نه ؟ "

" معلومه که نه . این چه ربطی به یه چکش صورتی داره ؟ "

" زن ها اکثرا از مردها خوشگل ترن ، و به اندازه ی اون ها بزرگ هم نیستن ، ولی این به این معنی نیست که

نمیتونن کاری رو انجام بدن ، مگه نه ؟ "

" ما داریم درباره ی چکش صحبت میکنیم ، نه ادما " از ماشین خارج شد و محکم در ماشین رو بست . بعد هم اروم

به سمت من اومد.

در ماشین رو باز کردم و صدام رو کمی بالا بردم تا بشنوه " فکر کنم نظر تو راجع به اینکه یه چکش به جای خشگلی

باید عملکردی ___ هممممف " دستش رو گذاشت جلو دهنم . با اخم بهش نگاه کردم.
" بزار برای بعد . درباره ی چکش وقتی صحبت میکنیم که به نظر نیاد نزدیکه پس بیوفتی " ابروهاش رو برد بالا و

منتظر بود که باهاش بحث کنم . در حالی که منتظر جوابم بود ، دستش رو جلوی دهنم نگه داشت .

با اوقات تلخی سر خودم رو تکون دادم ، اونم دستش رو برداشت . بعدشم کمربندم رو باز کرد و خیلی اروم از

ماشین خارجم کرد . زیاد به این کارش فکر نکرده بود ، برای اینکه اگه فکر کرده بود ، قبل این که من رو بلند کنه ،

در خونه رو باز میکرد . ولی با یه کم این ور اون ور شدن از پسش بر اومد . از اون جایی که دست راستم بین بدن

هامون گیر کرده بود و دست چپم هم که بی مصرف بود ، نمیتونستم کمکش کنم .


romangram.com | @romangram_com