#برایت_میمیرم_پارت_152
گاراژش تمیز بود که منو تحت تاثیر قرار داد . بیشتر گاراژها شلوغ پلوغ و پر از وسیله به نظر میان ، و همه چیز
توشون بود ، به جز خود ماشین که باید اون جا باشه . ولی نه مال وایات .
سمت راستم یه سکوی ابزار بود ، که یه دونه از این دراور های بزرگ ، قرمز و چند کشویی که ابزار ها رو توش قرار
میدن ، قرار داشت . درست مثل مکانیک ها همه چیز در یه گوشه قرار داشت . یه صف از چکش ، اره ، و بقیه ی
لوازم مردونه ، رو دیوار نصب شده بود . بهشون نگاه کردم و داشتم فکر میکردم که واقعا بلده با همشون کار کنه ؟
مردا و اسباب بازیشون . هاه .
بهش گفتم " منم یه چکش دارم "
" شرط میبندم که همینطوره "
متنفرم از اینکه کوچیک بشم . معلوم بود که فکر میکنه چکش من هیچ جوره به پا کلسیون خودش نمیرسه . "
صورتیه "
یهو همونطور که داشت از ماشین خارج میشد ، سر جاش خشکش زد . با یه ظاهری که انگار وحشت زده باشه به من
نگاه کرد " این یه جور منحرف کردنه . اصلا درست نیست "
" اوه بیخیال . هیچ قانونی وجود نداره که بگه ابزار کار باید زشت باشن "
" ابزار کار زشت نیستن . اونا قوی و عملکردی هستن . یه جورایی ساختنشون که برای کار استفاده بشه . اونا صورتی
نیستن "
romangram.com | @romangram_com