#برایت_میمیرم_پارت_147

جوری که انگار به زبون دیگه ای صحبت کرده باشم ، پرسید " چی ؟ "

" مو. تو باید موهای منو درست کنی "
سریع یه نگاه به موهام انداخت " پنج شنبه شب که موهاتو بالاسرت جمع کرده بودی . این کارو میتونم بکنم "

اوکی . قابل قبوله . " خوبه . به هر حال که حتی سشوارم هم همراهم نیست . هنوز تو ماشینمه "

" من ساکتو اوردم . پشت ماشینه "

انقدر خوشحال شدم که میتونستم ببوسمش . البته ، لباسایی که تو ساکم بودم ، باید شسته میشدن ، ولی خب برای

اطمینان هم که شده یه دست لباس اضافی هم برده بودم به ساحل . لباس زیر داشتم ، لباس خواب هم داشتم ، و

حتی لوازم ارایشم هم همراهم بود .

و خدا رو شکر قرص های ضد بارداریم هم همراهم بود . البته که حداقل امشبه رو از دستش در امان بودم . در کل ،

همه چیز بهتر به نظر میومد . تا وقتی که فردا سیانا به خونم بره و یه کم لباس برام بیاره و بدتشون به وایات ، به

اندازه ی کافی وسیله همراهم بود .

دیگه چندین مایل بود که داشتیم رانندگی میکردیم و به جایی رسیده بودیم که هیچ چیزی به جز یه چند تا خونه

دور و برمون نبود . و اون خونه ها هم خیلی از هم فاصله داشتن . دوست داشتم زودتر به خونه اش برسم و ببینم که

اوضاع چطور پیش میره . " خونت کجاست ؟ "

" تقریبا دیگه رسیدیم . میخواستم مطمئن شم که کسی تعقیبمون نمیکنه ، برای همین یه کم بیشتر دور زدم . من

ابتدای محدوده ی شهر زندگی میکنم "

romangram.com | @romangram_com