#ارباب_دو_چهره_من_پارت_43
انا
4ماه بعد
امروز تولد مسیح بود،خبر مرگشو بهم دادن شکستم بدجور شکستم عشقم رفت حتی نتونستم بهش بگم عاشقشم رفت منو تنها گذاشت مهیار و رز هم اومده بودن کنار پرتگاه من نشسته بودم و عین دیونه ها میخندیدم، مسیحم امروز تولدش بود عشقم تولدش بود ولی نبود حالم هر روز بدتر میشد ولی امروز باید شاد باشم مسیحم تولدشه بلند شدم دست میزدم میر*ق*صیدم امروز تولدش بود همشون مشکی پوشیده بودن ولی من نه مشکی نپوشیدم امروز تولد عشقم بود دیگه امروز تولدش بود رفتم جلوی مهیار ایستادم و گفتم:نگاه مهیار اامروز بدن قولی امروز خودتی فقط توی تولد تویی عشقم نیس. مثه دیونه ها شده بودم،مهیار منو توی اغوشش گرفتو گفت:انا اروم باش دختر اروم باش،مسیح راضی نیست عشقش اینطوری باشه،اینکارو نکن با خودت.
چشام سیاه شدن دیگه هیچی نفهمیدم هیچی.............
انا
چشامو باز کردم توی اتاقم بودم حالم بد بود بدتر از هرچی که فکرشو بکنین،اروم بلند شدم و رفتم طرف در تا در رو باز کردم همه نگاه های نگران بچه ها به طرف من چرخید،ولی هیچی نمیگفتن،دریغ از یک حرف فقط نگاه های نگراشون طرف من بود. به طرف همشون گفتم:چیه جن دیدین؟. ارمان در جوابم گفت:انا خوبی عزیزم؟. _اره مگه میشه بد باشم امروز تولد عشقمه. درونم داغون بود داغون تز از اونی که فکرشو بتونی بکنی.
رادوین:انا عزیزم،ابجی کوچولو چرا اینکارو با خودت میکنی. نمیفهمیدم چی بگم فقط میخواستم پناه ببرم ب*غ*ل یکی و گریه کنم به ب*غ*ل رادوین پناه بردم و فقط گریه میکردم،برام مهم نبود دیگه هیچی فقط میخواستم برم پیش عشقم برم اون بالا بهش ببگم عاشقش بود و هستم. همه ساکت بودن و فقط من اون سکوتو میشکستم با صدای هق هقم. اون انا برای همیشه مرد دیگه نمیتونه اون انا قبلی بشه فقط دلم میخواست برم پیش عشقم....
راوی
امروز تولد مسیح بود انا بخاطر مسیح حالش بد شده بود بعد 4ماه نتونسته بود فراموشش کنه بچه ها بخاطر اینکه انا بیشتر ناراحت نشه نگفتن که مسیح در حال اومدن به دنبال اون این اتفاقات براش افتاده.
اون جنازه سوخته ای که ته دره پیدا کردن مطعلق به راننده مسیح بود که همه فکر میکردن مسیح.
romangram.com | @romangram_com