#آغوش_تو_پارت_97

عصبانیتم فروکش کرده بود... می دونستم چجوری حال اون پسره ی عوضی رو بگیرم. نشستم روی ت*خ*ت* ش و ی جورایی مجبورش کردم بشینه روی پام..

موهاشو نوازش کردم

-اینبار فدای سرت، نمی خواد اینقدر خجالت بکشی... فقط ی شرط داره بخششت رو.قبول کنم

نگام کرد

-چی؟؟؟؟

ب گونه ام اشاره کردم

از خجالت سرخ شد

-یعنی قهر بمونم ؟!باشه...

خواستم بلند شم ک بی هوا گونمو ب*و*س* ید هر چند گذرا و کوتاه ولی چسبید...

حس اینکه اولین عشقت باشه محشره... و از اون معرکه تر اینکه تو هم اولین عشق اون باشی..

....

گذشت و سعی کردم ک دیگه این موضوع رو ب روی خودم نیارم و.فراموش کنم...

شب شام پیششون بودم و.بعد از چشیدن دستپخت خانم خودم توی اتاقش ی،تشکر درست و.حسابی ازش کردم ک مطمئنم تا ی مدت تا یادش بیفته سرخ و سفید بشه...

دوست داشتم حجب و حیاشو... بوی پاکی و.نجابت میداد...............

از فردای اون روز اولین کاری ک کردم رفتم دنبال ی موتور....

عزیز پولش رو.بهم قرض داد.و.من اولین موتور عمرمو خریدم.... رفتم سمت دانشگاه نجمه.. می دونستم دانشگاه کلاس داره... از اون طرف هم کار هامو سبک کردم. تا بهش برسم...

خیلی وقت نبود ک منتظرش بودم... ک با دیدنش قلبم شروع کرد ب تپیدن....

چ خانم و باوقار می رفت.... سرش پایین بود ک از دانشگاه خارج شد... عاشق این وقارش بودم.. با عشق تمام اون سر خیابون ایستادم و بهش خیره شده بودم.... نگاه دختر ی ک همراهش بود ب سمتم کشیده شد و.بعد از ی نگاه متعجب ب من زد ب بازوی نجمه و ب من اشاره کرد

نجمه برگشت و تا منو دید سر جا خشکش زد

لبخندی زدم و از روی موتور پریدم پایین....

ب تکون دوستش ب خودش اومد و بی توجه ب اون اومد سمت من..

همچین محوش بودم و محوم بود ک اگه صدای ترمز و بوق ماشین نیومده بود بی شک بهترین فرشته ی دنیا رو از دست میدادم....

نفهمیدم چجور پریدم و از توی خیابون کشیدمش سمت خودم... راننده شاکی دوتا فحش نثارمون کرد و.رفت...

بی توجه ب اون فقط قلبش رو حس میکردم ک عینهو گنجشک تند تند تو سینه اش می کوبید

-تقصیر من شد..

نگام کرد.

-اومدی دنبال من

خوشحال از این لحن دلنشینش سرمو تکون دادم

ب موتور اشاره کردم

-اینم تازه خریدم

ی چشمک تحویلش دادم

-البته عزیز قرض داد بعد پولش رو میدم

نگاهش ک ب موتور افتاد گل از گلش شکفت و جیغش رو خفه کرد...

خندم گرفت

-می دونستم اینقدر دوست داری زودتر دست ب کار میشدم..

-من عاشق موتورم

خندیدم

-من چی؟ عاشق من نیستی

لبشو جوید

-ای جانم... نمی خواد خجالت بکشی... سوار شو حالا

نشستم روی موتور و اونم چادرش رو مرتب کرد و نشست

از طرز نشستنش خندم گرفت

-دختر خوب کیفت رو بردار بهم بچسب اینجوری می افتی ها

کیفش رو با ی مکث کوتاه برداشت تا بهم نزدیک شد دستشو از دو.پهلوم جدا کردم و دور کمرم حلقه کردم

-اینجوری

-ولی آخه...

-حرف نباشه... کسی رو حرف آقاش،حرف میزنه

ساکت شد..

خندمو خوردم و موتور رو روشن کردم. مسیر در سکوت سپری میشد...تا خودم سكوت رو شکستم

-دوستت بود؟

-کی؟

-همون دختری ک همراهت بود... دختره مانتویه

-آره... ولی فکر نکنید چون چادر سرش نیس دختر بدیها... خیلی دختر خوبیه... از منم بهتره


romangram.com | @romangram_com