#یادگاری_سرخ_پارت_132

متعجب گفتم:خسارتشو؟چطوری؟

من در حقت لطفی کنم وبه جای بردنت اون بالا همین جا خودم و با هزینه چند تا ب*و*س بذارم جبران کنی.

با اخمی مصنوعی گفتم:خیلی بذل و بخشش میکنیاااا.پوریا من باید برم.بیخیال.تا الانم دیرم شده.هومن خونه اس.

داشتم ادامه میدادم که دیگه لبام قفل شدو.....

با اینکه از بوی ا*ل*ک*ل رو دوس نداشتم ولی تو گرمی ب*و*سه هاش حس نمیشد.

بالاخره ازش جدا شدم و گفتم:چرا اینطوری غافلگیرم میکنی؟

چشماش برق عجیبی داشت که به لبخندی زیبا گفت:اخه غافلگیرت نکنم که نمیذاری.با شیطنت ادامه داد:عزیزم به نفع خودته هاااااااا.اگه لجبازی کنی عقده ای میشم دیگه وقتی ازدواج کردیم نمیتونی نه بیاری وباید همه جوره موافقت کنی

با اخمی با لبخند بر لب تحویلش دادم و گفتم:مهارت میکنم عزیزم.غصه نخور.اگه اجازه میدی من برم دیگه.

نگاهی کلافه کرد و گفت:متاسفانه اجازت دست من نیست.ولی...

-لی چی؟

لی بخاطر بچمون میذارم بری.دلم براش تنگ شده شیوا.

لبخندی زدم و خواستم ازش جدا بشم که با جدیتی گفتم:راستی چند تا چیز مهم:اول از ترتیبی به این قیافت بده که امروز به دلم ننشستی.

شلیک خندش بلند شد که ادامه دادم و درحالی که بهش نزدیک تر میشدم گفتم:و اما اگه ببینم چه تو مهمونی چه غیر مهمونی خدایی نکرده خدایی نکرده م*ش*ر*و*ب اطرافت دیدم با حرص ادامه دادم:پوستتو میکنم تازه باید و دیگه شیا بی شیوا.فهمیدی جناب؟انگشت تهدید سمتش گرفته بودم که با حرکتی ب*و*سه ای بهش زد وبا خنده گفت:

چشممممممممممممم خانمی.حالا تهدیدای من:

متعجب شدم که چی میخواست بگه.کمی جدی شد گفت:

منم اگر خدایی نکرده خدایی نکرده دیدم چه تو مهمونی چه غیر مهموونی اطرافت مرد غریبه ای دیده شد اونوقته که اون روی منو میبینی.

با اخمی گفتم:منظورت چیه؟کی من با من مرد غریبه همکلام شدم؟

اینبار اخمش جدی بود که گفت:اون مرتیکه کی بود عروسی سیامک ب*غ*لش نشسته بودی و لبخند تحویلش میدادی؟خیال نکن ازت غافل بودما.

romangram.com | @romangram_com