#یاهیشکی_یاتو_پارت_111


مامان اومد و گفت سمیرا جان چرا نشستی پاشو مانتوتو در بیار و راحت باش.اینجام خونه ی خودته

سمیرا- چشم خاله جون.

مامان- پرهام جان پریا دستش بنده سمیرا جونو راهنمایی کن اتاق بالا

بعضی وقتها هم این مامان بعضی کارهاش حسابی روی مخم بود. مجبور شدم بلند شم و سمیرا هم همراهم اومد. حرصم در اومده بود ولی خب نمیتونستم چیزی بگم. ولی از قیافم کاملا معلوم بود

اتاق پریا رونشونش دادم و گفتم:

پرهام- این اتاقه پریاست

سمیرا- اتاقه توکجاست؟ فکر کنم هنوز یادم باشه

جلوی اتاقه من ایستاد

سمیرا- ممنون. همینجا لباسم رو عوض میکنم.

پرهام- ولی...

سمیرا- ممنون که راهنماییم کردی. با اجازه.

دختره ی پررو وارده اتاقم شد. درو هم بست. بابا این دیگه کی بود؟رفتم پایینو روی مبل کنار خالم نشستم

پرهام- چه خبر خاله جون؟

ثریا- سلامتی عزیزم تو چیکار میکنی با درسها

romangram.com | @romangram_com