#یاهیشکی_یاتو_پارت_112


پرهام- ای... میگذرونیم دیگه

ثریا- ایشالا که موفق باشی آقای دکتر

پرهام- حالا کو تا من دکترشم

مامان شیرینی و شربت آورد و مهری جون هم پشته سرش میوه آورد و روی میز گذاشت و رفت.

ثریا- چرا زحمت کشیدی نسرین جان(مامانم)

مامان- چه زحمتی خواهره من

سمیرا هم از پله ها پایین اومد از دور براندازش کردم. موهاشو دم اسبی بسته بود و هیچ آرایشی نداشت به جز یه برق لب. یه سارافون مشکی تنگ پوشیده بود که آستیهای سه ربع داشت. اومد و کناره من نشست

سمیرا- اتاقه قشنگی داری

پرهام- لطف داری

شربتش رو برداشت و کم کم خورد. حوصله ام واقعا سر رفته بود توی این جمع زنونه. مامان و خاله مشغوله بحث خودشون بودن پریا و سمیرا هم مشغول حرف زدن بودن منم این وسط اینقدر با گوشیم ور رفتم که چشمم درد گرفت.بلند شدم و به اتاقم رفتم روی تخت دراز کشیدم وکمی چشمامو بستم. چند دقیقه گذشته بود که دره اتاقم زده شد

پرهام- بفرمایید

سمیرا وارده اتاق شد و بلند شدم و روی تخت نشستم

سمیرا- ببخشید که بازم خلوتت رو بهم زدم

پرهام- دیگه عادت کردم

romangram.com | @romangram_com