#یاهیشکی_یاتو_پارت_110
مامان- احمد آقا دیدی چقدر خانوم شده؟؟؟
بابا- آره بزرگ و خانوم شده
پریا- دیدید چقدر ساده بود؟ اصلا یه ذره آرایش نداشت. بدونه آرایش مثه یه تیکه ماه بود.
مامان- چند روز بگذره واسه شام دعوتش میکنم.دوست دارم بیشتر کناره هم باشیم نظره تو چیه پرهام؟؟
پرهام- نظری ندارم
مامان- یعنی چی؟ توازش خوشت نیومد؟
پرهام- چرا باید ازش خوشم بیاد؟ اون فقط یه دخترخاله س واسه من.همین...
همه ساکت شدن تا به خونه رسیدیم. ماشین رو پار کردم و به اتاقم رفتم. فردا کلاس داشتم و باید زود بیدار می شدم. پس زود خوابیدم.
*******
امشب مامان برای شام خانواده ی خالم رو دعوت کرده بود و حسابی تدارک دیده بود. منم توی اتاقم داشتم درس میخوندم که صداهایی شنیدم. به طبقه ی پایین رفتم ودیدم خاله ثریا و سمیرا توی پذیرایی نشستن.
پرهام- سلام خاله خوش اومدید
ثریا- سلام خاله فدات بشه. ممنونم.
پرهام- سلام دخترخاله
سمیرا- سلام
romangram.com | @romangram_com