#تیام_پارت_83


در حیاط تا آخر باز کردم وارد خونه شد، به سردی گفتم:

- بفرما تو

- همین جا خوبه، مامانت خونه نیست؟

- نه خونه نیست، از این طرفا، راه گم کردی؟

- دروغ نمی گم دلم برات تنگ شده بود، از رامین شنیدیم ازدواج کردی، مبارکه.

- ممنون

- خیلی تغییر کردی خوشگل بودی خوشگلتر شدی.

- ممنون

- چرا اینقدر سرد برخور د می کنی ، البته حق داری رضا...

اجازه ندادم حرفش رو بزنه وگفتم:


romangram.com | @romangram_com