#تیام_پارت_61
بذار ببینم.
آروم دستمو گرفت و انگشتامو فشار داد می دونست جلوی بقیه نمی تونم کاری بکنم، با لبخند گفت:
برازندته.
***
عمو دوست داشت برامون جشن بگیره ولی مامان گفت:
بهتره یه عقد محضری بگیریم.
صبح زود مامان بیدارم کرد که برای رفتن به آرایشگاه حاضر بشم.
- وای مامان خوابم میاد
- زود باش عروس اینقدر تنبل نوبره
با زور از تخت خواب جدام کرد.
romangram.com | @romangram_com