#تیام_پارت_60
عمو اینا توی اتاق فریده خوابیدن، فریده قبل از خواب گفت:
می دونم خسته ای ولی قرار بود با هام حرف بزنی
- ناراحت نمی شی
- نه
- خوب بهروز پسری نیست که بتونه خوشبختت کنه، از چند سال پیش فهمیدم همیشه دنبال دختراست، متاسفانه این عادتشو ترک نکرده ، نمی دونم شاید برای تو مهم نباشه
- چند روزی هست چون فهمیدم با یکی رابطه داره باهاش قهرکردم، درسته که منم قبلاً دوست پسر داشتم ولی هیچ وقت همزمان با دونفر دوست نبودم، یکی از هم کلاسیام پسر خوبیه به قصد ازدواج جلو اومده ولی همسن همیم، اتفاقاً خونشون نزدیک اینجاست.
- اگه پسر خوبیه یه مدتی زیر نظرش بگیر بعد جواب بده
- همین کارو می کنم
در حال حرف زدن با فریده نفهمیدم کی خواب رفتم.
توی یک هفته کارهای عقد انجام شد، وقتی برای خرید عقد با زن عمو و مامان بیرون رفتیم کاوه شونه به شونه باهام می یومد، دو سه بار خواست دستمو بگیره که من با زیرکی از دستش در رفتم، وقتی توی طلا فروشی کنارم ایستاد گفت: حالا دیگه از من فرار می کنی.
وقتی انگشترو برای امتحان دستم کردم کاوه گفت:
romangram.com | @romangram_com