#تیام_پارت_62

- وقتی قرار نیست جشن بگیریم چرا باید صبح به این زودی بیدارم کنی که برم آرایشگاه

- لباساتو عوض کن اینقدر غر نزن.

وقتی وارد آشپزخونه شدم همه داشتن صبحونه می خوردن، با شرمندگی سلام کردم و بین فریده و کاوه نشستم.

مامان برام چایی ریخت و گفت:

فریده با اینکه کلاس داشت ولی نمیره، باهات میاد آرایشگاه.

از خجالت نمی تونستم سرمو بلند کنم، عمو که روبروم نشسته بود گفت:

دخترم همین جوری هم خوشگله نیازی به آرایشگاه رفتن نداره.

متوجه شدم کسی لقمه برام گرفته وقتی سرمو بلند کردم کاوه گفت:

بگیر بخور وگرنه ضعف می کنی.

لقمه پنیرو از دستش گرفتم آهسته گفتم:

ممنون.

romangram.com | @romangram_com