#تیام_پارت_151


- یعنی من اصلاً باهات تماس نگیرم.

- نه

با بغض گفتم:

با اینکه برام سخته ولی به خاطر تو قبول می کنم.

- ممنون که درکم می کنی،من باید برم فرودگاه.

- به امید دیدار.

خدافظی ساده ای داشتیم فقط به همدیگه دست دادیم و از هم جدا شدیم.

کاوه برای 12 شب پرواز داشت، مجبور بودم ازش جدا بشدم برای مدتی که نمی دونستم چقدر طول می کشه و بدون اون سر کنم، با موافقتم به کاوه ثابت کردم که به تصمیم هاش احترام میذارم و دوستش دارم، و تا هر وقت که بخواد با اینکه برام سخته ولی منتظرش می مونم.

***

چند روزی قبل از سال نو خونه جدید بودیم، قبل از اسباب کشی فاطمه خانم که شنیده بود داریم از این محل می ریم اومد ازمون حلالیت طلبید منم به خاطر نون و نمکی که باهاشون خوردم بخشیدمش، لحظه تحویل سال نو آرزو کردم هرچه صلاحمه همون بشه، هنوز چند دقیقه از تحویل سال نگذشته بود که یه پیام از کاوه دریافت کردم، هیجان زده شدم چون توی این دو ماهی که کاوه رفته بود هیچ تماسی با هم نداشتیم، " سال نو مبارک " همین یه جمله، پیام کاوه بود، از اینکه اینقدر بی احساس سال نو رو تبریک گفته بود توی ذوقم خورد و چند قطره اشک ریختم ولی به خودم گفتم از هیچی که بهتره لااقل می دونم لحظه تحویل سال به فکرم بوده. کیمیا، دختر کتایون الان نزدیک 3 ماهش بود، خیلی دوست داشتم ببینمش ولی حیف که نمی تونستم برم دیدنش، کاوه به خونوادش گفته بود به خاطر کنکور تیام عروسی عقب افتاده فقط مامان و فریده در جریان ماجرا بودن، یکی دو باری با کتایون تلفنی حرف زدم و جویای حال خودش و دخترش شدم. مامان اینجا دوستی پیدا نکرده و براش سخته که دوستهای چندین سالش رو دیگه نبینه ولی به خاطر من چیزی نمی گه.


romangram.com | @romangram_com