#تیام_پارت_152
با اینکه دلم برای کاوه تنگ شده ولی نمی تونم بهش زنگ بزنم از همه سخت تر اینه که نمی دونم آخرش چی میشه.
***
الان درست 7 ماه از رفتن کاوه می گذره، توی این مدت من با کتاب های درسیم خودم رو مشغول کردم و کنکور شرکت کردم، دو ترم دیگه از کلاس زبانم رو ادامه دادم ، چون الان تابستونه فریده برگشته اصفهان من و مامان خونه تنهاییم، مامان هفته آینده با کاروان میره سوریه، ازم خواسته توی اون چند روز برم اصفهان خونه دایی.
وقتی اصرار مامان رو برای رفتن به اصفهان دیدم گفتم:
باشه مامان یه کاریش می کنم.
مامان گفت:
نکنه می ترسی کاوه ناراحت بشه اونجا رفتی؟
- شاید ناراحت بشه.
- نمی دونم چرا من عقلم رو دادم دست شماها، شما الان باید سر خونه زندگیتون باشین.
- اگه قبول نمی کردم کاوه فکر میکرد با نظرش مخالفم چون دوستش ندارم.
- به عموت زنگ میزنم میگم دارم میرم سوریه، حتماً یه فکری می کنه.
romangram.com | @romangram_com