#تیام_پارت_150
برام سخته می فهمی، می ترسم با این شکم بعد از ازدواج تو رو اذیت کنم، منم تحمل ندارم ببینم زن کِس دیگه ای باشی.
وقتی این حرف رو شنیدم، برام مهم نبود کاوه چی ازم می خواست، و یا بهم شک کرده بود، من فقط می خواستم در کنار کاوه باشم.
با عشق بوسیدمش اونم جواب بوسه هام رو داد، کاوه نمی تونست ازم دست بکشه چون با رفتارش این رو بهم ثابت کرد، خودم رو توی بغلش انداختم و موهاش ر و نوازش کردم و بعد سرم رو روی شونش قرار دادم:
دوست دارم کاوه.
کاوه به آرومی گفت:
ما باید مشکلاتمون رو با هم حل کنیم، باید بهم فرصت بدی تا با خودم کنار بیام، تا این شک و دودلی رو بردارم من باید از خودم مطمئن بشم که دیگه الکی بهت تهمت نزنم و زود تحت تاثیر حرفای دیگران قرار نگیرم، اگه الان اینجام چون فهمیدم بهم نیاز داری، ولی ازت می خوام یه مدتی همدیگرو نبینیم تا من توی تصمیم گیری راحت تر باشم و بر اساس احساساتم تصمیمی نگیرم که بعداً هردومون زجر بکشیم.
سرم رو از روی شونش برداشتم و گفتم:
حتی باهم حرف نزنیم.
- آره.
- برای چه مدت؟
- نمی دونم، هر وقت از تصمیم مطمئن شدم باهات تماس میگرم.
romangram.com | @romangram_com